پشتصحنه معلمی ۲
پیش نوشت: مشکلم داره مراحل حل شدن رو طی میکنه الحمدالله، ولی باز هم انرژی ذهنی من رو تحلیل برده. ساعات زیادی از وقتم رو به خودش مشغول کرده و این خوب نیست... آرامش ندارم و این بده...
دو روز تا مهر مونده. دلم میخواد جیغ بکشم و خودم رو از پنجره پرت کنم بیرون. فقط دو روز تا مهر مونده. باورم نمیشه. دو روز دیگه مدرسه شروع میشهههههههه. اگه اون مشکل نبود مقدمات لازم رو میچیدم و تا این حد استرس نداشتم. مشکلِ لعنتی من خیلی خیلی عقبم انداخت و الان حالم واقعا خرابه. آشفتگی و بی نظمی باعث میشه همهچیز بدترتر بشه. بذار یه دور مرور کنم کارهام رو تا ببینم با خودم چند چندم.
لوازم التحریر رو خریدم. کلربوک، ماژیک رنگی، خودکار، گونیا و پرگار و نقاله، مداد پاک کن و تراش، جامدادی، برچسب، جلدِ روی کتاب. همهی اینا شد یه میلیون و صد. کتابهام هم رسیدن و جلدشون کردم. قیمت کتاب ها هم با هزینهی پست ۷۰۰ تومن شد. باید فردا ببرم بهشون سنجاق بزنم. دفتر برنامه ریزی معلم هم فردا به دستم میرسه انشاالله که اونم ۲۰۰ بود. دو میلیون ناقابل رفت.
مانتو شلوار اداریام به دستم نرسید. به ادمین کانال پیام دادم میگه مشکل فنی پسش اومده بوده و تمام pvها پاک شده بوده، وایستید تا پیگیری کنم. من چطوری به مهر ماه بگم وایسته تا خانمِ ادمین پیگیری کنه؟؟؟ اونقدر پول ندارم از اول برم حضوری بخرم. قیمت کانال هم نصف حضوری بود، اگه پول رو بهم برگشت بزنه بازهم نمیتونم بخرم. میشه معجزه بشه و فردا پس فردا بسته به دستم برسه؟ میخواستم یک مهر بپوشمش... کفش هم هنوز نخریدم. فردا بعد از ظهر باید برم خرید کیف و کفش. سه تا مقنعه خریدم. زرشکی، طوسی (متمایل به آبی) و مشکی. اگه مانتوشلوارم نرسه مجبورم با لباسی که پیارسال برای کارورزی خریده بودم برم مدرسه. دیگه هرطور قسمته. فقط امیدوارم کیف و کفش با قیمت مناسب پیدا کنم.
بجز بودجه بندی سالانه هیچی ننوشتم. معاون هم هی گیر پشت گیر که پوشهی کارت رو یک مهر آماده کن. لعنتی نمیرسسسسسممممممممم. بعد من تازه امروز فهمیدم کلاسم پروژکتور نداره! یه عالم برنامه داشتم که پرپر شد. پروژکتور عصای دست معلمه، اون نباشه مجبوری دویست برابر خلاقیت به خرج بدی. والا اگه داشتمش هر هفته دوتا فیلم و کلیپ و انیمیشن پخش میکردم میشدم معلم متفاوت، بچهها هم ذوق میکردن. الان باید جانبازِ راه دستسازه ساختن بشم. من از اول هم میدونستم قسمتم مدارس پروژکتوردار نیست. دو سال اول دانشگاه همهی تدریس.هام مبنا رو روی این میذاشتم که مدرسه محرومه و نمیتونم از تکنولوژی استفاده کنم. نتیجه هم خوب بود انصافا. از سال سوم دیگه مجبورم کردن از فناوری هم استفاده کتم و الان؟ بدعادت شدم. بگذریم، طرح درس سالانه نوشتن سختهههههه برای تمام کتاب ها ۵ تا طرح درس پیش پیش آماده کردن سختهههههه برگهی آزمایش و چه و چه طراحی کردن سخته سخته سختههههههههه
قسمت ترسناک ماجرا اینه که خیلی هاش رو نمیدونم اصلا چطور باید بنویسم و ندونستن عصبی ام میکنه. یعنی اگه میدونستم چی کار باید بکنم راحتتر انجامش میدادم. الان میتونم فقط نق بزنم و گریه کتم. البته میتونم هم بیفتم دنبالش تحقیق کنم.
اولین جلسه شورای معلمان غایب بودم. ماجراش رو تو پست روز صفر معلمی مینویسم انشاءلله. فقط همینکه الان عقبم از همهکس و همه چیز. خدایا خودت ظهور کن. خانم پ چرا به من گیر دادی روز اول مهر گوشه کارم تکمیل باشه. به خدا این مشکل به اندازه کافی اعصابم رو شرحه شرحه کرده، دیگه تحمل فشار روانی مضاعف ندارم. از خونه و زندگیام هم افتادم رسما. گره پشت گره افتاده تو مسیر زندگیام. اینا نتیجه تغافل تابستونه. تابستونها همیشه زود تموم میشن...
باورم نمیشه از پس فردا باید ۷:۳۰ هر روز بیدار شم برم مدرسه. البته شیفت چرخشیه خداروشکر. واقعا خواب برای من حکم ناموس رو داره. ممکنه یه روز به زود بیدار شدن عادت کنم؟ میگن آدمها ذره ذره به حقارت عادت میکنن، به سحرخیزی چطور؟ اگه خواب بمونم و آبروم بره چی؟ اگه مدیر زنگ بزنه بگه خانم دال کلاست بدون معلم مونده پس کجایی چی؟ اگه نرسم هیچ کدوم از برنامههام رو عملی بکنم چی؟ اگه از همون لحظه اول سوژهی تمسخر بچهها شم چی؟ اگه نتونم از پس مدیریت کلاس و انضباطش بربیام چی؟ اگه یه رفتارِ اشتباهی ازم سر بزنه که ناخواسته به بچهها اسیب بزنم چی؟ اگه نتونم به دردِ بچهها بخورم چی؟ اگه یه خطای فاحشی ازم سر بزنه چی؟ اگه اگه اگه...
بهتره بخوابم. شاید فردا همه چیز سادهتر به نظر بیاد...