پشت صحنه معلمی

۱_ شغلم رو شروع نکردم هنوز اما مشغله‌ی شبانه‌روزی‌ام شروع شده، اون وقت بعضیا میان میگن معلم‌ها میخورن و می‌خوابن و مفت حقوق می‌گیرن. واقعا خاک بر سر نمک نشناس‌ها. اینجا من موضوعیت ندارم. من هیچ کاری نکردم واقعا و اصلا نمی‌خوام از خودم چیزی بگم، فقط مشخصا می‌بینم برای معلمی باید تمام وقت درگیر باشی و نه تنها پول خاصی گیرت نیاد که یه چیزی هم بذاری روش از جیب خودت هزینه کنی تا بچه‌های طفل معصوم محرومیت نکشن... 

 

۲_ تاحالا کتاب سوم رو بررسی عمیق نکرده بودیم. اولین بار بود خیلی چیزهاش رو می‌دیدم. و خب باید بگم فارسی سوم افتضاحه. باید با استاد عین حرف بزنم من براش داده‌های آماری جمع کنم و اون تبدیلشون کنه به یه مقاله برای تحلیل محتوای این کتاب. جذابیت برای کودک نسل جدید صفر از صد. برای من جذاب نیست حتی! ریاضی‌اش معمولیه. بستگی داره پایه‌اشون ضعیف باشه یا قوی. فقط یه چیزی رو مخمه اینکه تو کتاب ریاضی مسئله اومده از سکه! بابا سکه منقرض شده رفته! دیگه خیلیا حتی پول نقد هم استفاده نمی‌کنن دیگه! بعد مثلا تو از سکه استفاده کردی تا عینی‌سازی کنی و مسئله‌ات کاربردی باشه؟ مطالعاتش خوبه ولی، علوم هم قشنگه. کلا کتاب علوم‌ها دست معلم‌ رو باز گذاشتن و راضیم از این اتفاق. هدیه حجمش زیاده. اگه میخوای تربیت دینی کنی نیازی نیست این حجم اطلاعات بریزی وسط. کم حجم‌تر باشه معلم فرصت میکنه عمیقتر به هر موضوع بپردازه. من این مدل آموزش که به هر موضوعی یه گریزی بزنی صرفا در این حد که فقط به گوشش بخوره خوشم نمیاد. قرآن هم باز بستگی به سطح پایه‌اشون داره. چون کوچیکن نمیتونم همون جلسات اول ازشون آزمون تعیین سطح بگیرم. باید کم کم ارزیابی کنم ببینم چند چندن.  

 

۳_ باید پاور بسازم برای جلسه معارفه. طرح درس سالانه نوشتن مصیبته برام ولی باید اونم هرچه سریعتر انجام بدم. فکر می‌کردم صرفا نوشتن بودجه بندی سالانه کافیه اما نیست. بعدش بشینم برای درس‌های مهر ماه فرم جیم بنویسم. یادِ کارگاه گجت افتادم که می‌گفت دست‌های پرتوان برس به داد این ناتوان. الان به تجهیزات کارآگاه گجت احتیاج دارم واقعا. بین این حجم فایل و پوشه دارم گم میشم. تازه نوشته‌های خودم رو دستی مینویسم هنوز تایپ رو شروع هم نکردم حتی‌

 

۴_ کتاب‌ها رو دیروز سفارش دادم برسه. نخواستم کتاب کهنه‌ی کسی رو بگیرم چون زیادی کهنه هست و ممکنه تغییر کرده باشه و درضمن میخوام تمیز باشه که خودم توش چیز میز بنویسم. البته اینکه حوصله نداشتم تک تک از آدمها خواهش کنم هم بی‌تاثیر نبود. ۷۰۰ تومن دادم تا منت نکشم. در آینده هم خبر به درد می‌خوره یه روز دیگه. پی‌دی‌اف کتاب راهنمای معلم علوم و فارسی و هدیه رو دادم مهیار فردا پرینت کنه. فکر می‌کنم بقیه‌اش واجب نیست. واسه ریاضی و مطالعات خودم ایده زیاد دارم، قرآن هم ساده و سر راسته. 

 

۵_ هنوز حتی یک عدد دست سازه هم ندارم. مهر ماه چندتا بازی نیازه باید طراحی کنم. فعلا فقط کلیات رو تقسیم می‌کنم وگرنه ایده‌های خلاقانه درس‌ها رو نیافتم هنوز. چیزی تا شروع مدرسه نمونده. نمی‌دونم چی کار کنم. خدا کمکم کنه واقعا. باید لیست خرید در بیارم که بچه‌هام چیا بخرن.

 

۶_ آخ لوازم التحریر! لوازم التحریر نگرفتم. خودکار رنگی لازم دارم، مداد دارم تراش باید بخرم، پوشه کار نیازه، غلط گیر، استمپ مهر باید بگیرم مهره‌ای تشویقی‌ام رو تو اون بزنم، جامدادی، ماژیک‌های رنگارنگ، دیگه؟ لباس فرم برگشت خورده رفته تهران متاسفانه. باید دوباره سفارش بدم. کفش مناسب ندارم، و کیف بزرگی که دفترنمره توش جا بشه هم. اوه اوه مقنعه رنگی هم نگرفتم. خرید رفتن برام سخته. اینجا زمستون رسیده نمیشه بیرون رفت از بس هوا سرده. 

 

۷_ استرس دارم. خیلی خیلی خیلی استرس دارم. از بچه‌هام میترسم. همه میگن بین محبت و اقتدار توازن برقرار کن. لعنتیا توازن یعنی چی؟ من اگه می‌فهمیدم مرز توازن کجاست خب برقرارش می‌کردم! دقیقا چی کار باید بکنم؟ تجربه‌ی دخترانه یکم بهم اعتماد به نفس داده بود اما اینها پسرن. من هیچ درکی از پسرها ندارم :/ همه میگن وحشین. یعنی تا چه حد؟ میگن باید جدی و محکم و خشن باشی، من بلد نیستم خشن باشم با بچه‌ها. کمال‌گرایی چنگ انداخته و مغزم رو اونقدر فشار میده که کله‌ام منفجر بشه و مغزم از گوش و چشمم بپاشه بیرون. نفس عمیق... سال اولته میخک، عیب نداره، قرار نیست بی نقص باشی و این عیب نداره، به مرور یاد میگیری، فقط سال اول رو زنده بمون.... 

میخک ۱۰ ۴
نـــرگــــس ⠀

یا پیغمبر...

سوم با پسرا...

من یه مدت این وبلاگ رو باز نمی‌کنم.

استرسی شدم.

خب من با همین کامنت استرسم سه برابر شد😂😂😂😂😂

نـــرگــــس ⠀

میخک جان تو شجاع نیستی 

متهوری! 

 

 

ولی موفق میشی...

[وی در افق محو شد]

چه جالب بود این تعبیر :))) 

ممنونم... خدا کنه از پسش بر بیام :`) خدایا سرافکنده نشم پیش امامم...

با پسرهای ۹ ساله ارتباط دارید؟

هیپنو تیک

چه کیوت  =)

 

چقدر انرژی و اختیارت رو دوست دارم میخک ...‌!

لوازم تحریر ؟ :)))) خدااااا

 

میخک باورت نمیشه ولی من کلاس ۱۲هم گفتم معلم ها آدم های عجیبی اند که بعد از ۱۲ سال در مدرسه موندن ۳۰ سال دیگه هم تمدیدش کردن

 

خوش به حال دانش آموز هات ! و مطمئنم معلم خیلی خوبی هستی ! :)

 

و اینکه....

 

به نظرم مرز بین اقتدار و محبت اخلاقه 

خلاصه اخلاق در این است که هرچه برای خود می پسندی برای دیگری هم بپسند 

و شاید یعنی لحاظ کردن نفع طرف مقابل و نه در عتاب و نه مهر خودت رو در نظر نگیری فقط اون بچه رو در نظر بگیری...

 

شیوه تربیتی پیامبر اکرم(ص) هم خیلی زیباست برای مطالعه 

 

++ طبق نظریه دلبستگی بالای کودکی که پایگاه امن داشته باشه به جستجو برای کشف جهان می پردازه و کودکی که پایگاه امن نداشته باشه همه جستجوش معطوف میشه به پیدا کردن پایگاه امن.

 

+++ خودت باش میخک ! خودت خوبی و جذابی و مناسبی و متناسبی برای بچه ها :) مطمئنم  :)

الان تو موقعیتی هستم که قلبم داره میاد تو دهنم 

دعای فوری احتیاج دارم شدید.... باتشکر :`)


آقا چرا برات خنده داره خب تجهیزات معلمیه دیگه :`)


منم به نظرم اینکه ۳۰ سال بری مدرسه عجیبه. حتی وحشتناک هم به نظر میرسه. شاید بعد ده سال بخوام یه تفاوتی ایجاد کنم. دقیق نمیدونم اما دوست ندارم تا آخر عمر فقط تو یه کلاس بمونم. حالا ان‌شاءلله هرچی خیره...

لطف داری...

نصحیت راهگشایی بود... ممنون... یادم می‌مونم ان‌شاءلله....

امن بودن خیلی سخته :`)


ممنونم واقعا... امیدوارم....

نـــرگــــس ⠀

من با هیچ پسری ارتباط ندارم 

هیچ پسری!

خو نترسونید من رو پس :)))) پسرها هم مخلوقات خدا هستن :))))

زری シ‌‌‌

انرژی‌تو دوست دارم الی

برو ببینم چی کاره‌ای .

 

اینجا همچنان مثل مرداد داغ و گرمه ، حتی ۷ صبح .

 

حس بی‌انرژی بودن محض می‌کنم. درک نمی‌کنم چرا همه بهم میگن انرژیم زیاده. خودم همیشه از کمبود انرژی رنج میبرم...


ممنونم :`)


وای اینجا خیلی سرده. بخاری روشن کردیم.

ن. .ا

سلام

پسرها محبت رو از مسیر اقتدار دریافت کنند براشون اثر تربیتی بیشتری داره...

پس سعی کنید جدی بودن در تدریس و نظمی که تعیین میکنید براشون، برجسته باشه در رفتار تون...

اونجایی که صلاح میدونید گذشت نکنید و نبخشیدشون، حتما واکنش تون رو اعمال کنید...

اگر اقتدارتون تثبیت بشه، بعدش محبتتون هم خیلی نافذ منتقل میشه...

با کمترین زحمت...

برای کلاس سومی ها، اقتدارتون و تثبیت اقتدارتون، اولویت داره نسبت به محبت...

 

اقتدار هم با اخم نیست دیگه!!!

:)))

باید جدی بودن شما رو ببینن...

جدی بودن شما روی اصولی که تعیین میکنید...

همین کافیه برای اقتدار شما...

سلام 


جلسات اول اخم و اینا لازم نیست یعنی؟ 
یکی پیشنهاد می‌داد با چوب وارد کلاس شو یا خط کش همش دستت باشه :/

یه دوستم میگفت باید هر از گاهی پسرها رو بزنی :/ 
ولی من نمیتونم :/
 ولی خودش تجربه اش رو میگفت بعد تلاش های محبت انیز فراوان اون پسر رام نشده بود و فقط شلوغ می‌کرد و معلم رو جدی نمی‌گرفت و مسخره می‌کرد و... با یک عدد ضربه فیزیکی دانش آموز از اون به بعد به معلم احترام گذاشت و حتی بیشتر از قبل دوستش داشت :/ نمیدونم درست چیه غلط چیه :/ 

یکم مظاهر اقتدار رو میگید؟ 

هو مورو

چه حال و هوای قشنگی داشت این پست. کلمهٔ دفترنمره رو بالکل فراموش کرده بودممم، اصلا باهاش پرت شدم به قدیم :(

 

«همه میگن وحشین. یعنی تا چه حد؟»

کلی به این جمله خندیدم :))


منکه تجربه‌ای از پسرها ندارم ولی براتون دعا می‌کنم عزیزم.

چرت برای من حال و هواش خیلی معمولیه :)))))

بعد همه خوششون اومد انگار، جالب بود....

لطف دارید در کل :`)

مرسیییییییی

زری シ‌‌‌

چنل خدابانو داری ؟

قبلا معلم دبستان بودن (و فکر کنم به پسرا هم درس دادن)

البته الان پدرشون فوت کرده زیاد اوکی نیستن

ولی در کل من اون توازن بین مهربانی و جدی بودن رو فقط توی اوشون دیدم .

چه عالی 

لینک میدی لطفا؟ 
خدا رحمتشون کنه....

ن. .ا

ذهنتون رو درگیر شنیده ها نکنید...

کلاس با کلاس فرق داره...

تو یه مدرسه ممکنه دو تا کلاس سوم داشته باشه... یه کلاس خیلی ناهنجار باشن... اون یکی دیگه خیلی خوب باشن...

 

حالا شما گزینه های مختلف رو روی میز و زیر میز و تو کشو داشته باشید...

 

ولی کلا ذهنتون رو مثبت کنید... و از همه مهم تر روی کمک خدا حساب کنید...

 

از مظاهر اقتدار :)))

از ترفند های رسانه ای استفاده کنید...

مثلا اگر کسی سوال پرسید... جواب ندید و اجازه پرسیدن هم ندید، مگر زمانی که خودتون مشخص میکنید... (بیشتر برای روز های اول)

 

یا اجازه ندید موقع حرف زدن شما کسی حرف بزنه... و این رو با جدیت بهشون بگید...

 

به جای زدن هم میتونید برای دانش آموز خیلی ناهنجار، از کلاس اخراج کنید و والدینش رو بخواید...

 

اما در کل خوش بین باشید و از خدا بخواید کمکتون کنه...

و روی کمکش حساب کنید...

 

با خدا هیچ چیزی سخت نیست...

اینو باور کنید، آروم میشید

 

*•.ســــائِلُ الزَّهـرا.•*

چقدر حس وحالت رو دوست داشتم

کاش جای تو بودم و لوازم التحریر میخریدم برا خودم.

باورت میشه گاهی که برای بچه ها خرید میکنم ،برای خودمم میخرم !خیلی دوست دارم.

 

درضمن اصلا استرس نداشته باشه

بعضی وقتا میری میبینی عه اینکه چیزی نبود من بخاطرش استرس گرفته بودم.

موفق باشی خانم معلم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان