جومونگِ ایران زمین ۲
پیش نوشت:
یه سری معادلها رو پست قبل یادم رفت بگم. مثلا اینکه هموسو نماد دفاع مقدسه (خود هموسو هم آزاده بود، هم جانباز، هم سه بار شهید شد) بیاحترام تسو به سر بریدهی هموسو هم نماد... بگذریم.
یونگفو نماد ربع پهلویه. یعنی خودِ خودِ خودشه. حتی قیافههاشونم شبیهه. میزان حماقت و به درد نخور بودنشون مو نمیزنه.
بادوکبال نماد رفسنجانیه. شخصیت پرنفوذ نسل اول انقلاب که... خب ببینید خودتون شباهتها رو متوجه میشید.
تو خوانشِ حزب اللهی جومونگ خیلی چیزها معادل خاصی ندارن. مثلا بویو و گوموآ، مثلا یومیول و بانوان کاهن، مثلا سوسانو و جولبن و... ولی عوضش کلیت قصه (هانِ استعمارگر دنبال کدخدایی مطلقه، تسو دنبال تسلیم و سازش بخاطر ترس از جنگ و جومونگ داوطلب جهاد و مشتی بر دهان هان کوبیدن) این اساس ماجرا رو که ببینی حتی دقیقا دیالوگهاشون هم قابل ترجمه به زبان امروزه و ریز به ریزش هر بار که میبینی مصداق بروز شدهی خودش رو داره.
حالا بریم سراغ خوانشِ اصلاحطلبانه. باز اکثریت نمادها سرجای خودشونن اما چون از زاویه دید تسو نگاه میکنیم بار احساسی متفاوتی دارن.
بویو= ایران. تو نگاه تسو بویو تمام سرزمینشه. گوگوریو و چوسان قدیم براش بی معنی هستن.
جومونگ= جریان اصولگرا. جنگ طلب. همش کشور رو به دردسر می اندازن و هزینه ایجاد میکنن. خرشانس. دنبال آرمانهایی که هیچ نفعی برای بویو نداره. یادتونه جومونگ اوایل سریال خیلی عیاشی و ولگردی میکرد؟ (تو نسخه بدون سانسور بیشتر بهش پرداخته شده) تو این زاویه دید این رفتارهای جومونگ میشن مصداق واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند، چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند. درحالی که تسو برخلاف جومونگ تمام عمرش یک بار عاشق شد و فقط یک زن گرفت (تو سریال البته)
گوموآ =رهبر. شخص اول مملکت. به طور غیرعادلانهایه فقط به جومونگ توجه میکنه و بقیه بچههاش رو نمیبینه و بینشون تبعیض میذاره.
ملکه (مادر تسو)= مردم ایران. عاشق گوموآ بود ولی گوموآ هیچوقت بهش اهمیت نداد و اون رو ندید برای همین عقدهای شد. طرفدار سرسخت تسو.
یوها= مردم غزه و یمن و لبنان. تنها کسی که مورد توجه گوموآست. یوها ذرهای وفاداری نسبت به بویو نداره چون کشورش بویو نیست اصلا. فقط از بویو استفاده میکنه و بچهاش رو اینجا بزرگ میکنه تا به موقعش بره دنبال اهداف شوهر سابقش. قلبش فقط متعلق به شوهر سابقشه اما برای گوموآ عشوه میریزه، ناز و کرشمه میاد و خودش رو لوس میکنه تا فقط حمایتش رو جلب کنه.
هموسو= انصارالله یمن، حزب الله لبنان، حماس فلسطین و... هر گروه آرمانگرای خارجی.
تسو= سردمدار اصلاحطلبها که فعلا به ظریف بیشتر تشبیه میشه تا بقیه. دنبال مذاکره میره چون واقعگراست و میدونه چارهای جز مذاکره نیست. از جنگ بیزاره و صلح طلبه. مقرش وزارت خارجه است. وطن پرسته و برای خدمت به بویو هرکاری میکنه اما هرچی جون میکنه تلاشهاش دیده نمیشد و گوموآ قدرش رو نمیدونه. اون سکانسی که تسو جلوی گوموآ گریه میکرد رو یادتونه؟ اونقدر به تنگ اومده بود که وسط قصر جلوی همه گریه میکرد و میپرسید :"پدر جان دیگه چی کار باید بکنم که به چشم شما بیام؟ چه خدمتی باید بکنم که ارزش توجه شما رو داشته باشم؟ بگید چی کار کنم که یکم نگاهم کنید؟..." تو این صحنه واقعا دل سنگ هم برای تسو میسوخت.
تو این زاویه دید حسادتهای ملکه به یوها کاملا منطقیه. کینه گرفتن تسو از جومونگ طبیعیه. خودتون معادلهای ملکه و یوها و تسو و جومونگ رو بذارید سرجاش و جمله رو دوباره بخونید.
یونگفو= رضا پهلوی و جریان سلطنتطلب. حماقت و بلاهت محض. مغز نداره و راحت بازیچه میشه. جز ضرر هیچی نداره. تسو (اصلاحطلبها) به یونگفو (مردم طرفدار مهلوی) نزدیکه فقط به این خاطر که از یه مادر (یه کشور) هستند. از یه ریشه هستن خب (ایران)، یونگفو از جومونگ که کلا بچهی بویو نیست و تمام فکر و ذکرش خارجی هاست به تسو نزدیکتره. با این حال این نزدیکی و همراهی فقط برای تسو دردسر درست میکنه.
چوسان قدیم: فلسطین و... کلا کشورهای منطقه دیگه
میخواستم خودم نقد و تحلیل کنم این خوانش رو، بعد دیدم دوست دارم نظرتون به این زاویه دید رو بدونم. تا شما پست رو میخونید و نظر میدید من برم پست بعدی رو بنویسم. فعلا :)
