فراخوان شخصیت شدن

احتمالا بیشتر از ده نفر این پست رو نخونن کلا، و بیشتر از دو نفر هم کلا نظر ندن‌. من ولی فراخوانم رو میدم. توکل برخدا.

 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

ماجرا از کجا شروع شد؟ دیشب از دهنم در رفت به هدی گفتم یکی از شخصیت‌های داستانی که میخوام بنویسم رو از روی شخصیت خودم برداشتم. توضیح بیشتر خواست‌. مجبور شدم بگم. بعد ازم پرسید اگه خودش هم تو داستان باشه چطور شخصیتی میشه؟ باهمدیگر جواب سؤالش رو نوشتیم. و به طرز معجزه آسایی عالی از آب در اومد. یه شخصیت افسانه‌ای محشر. واسه همین دلم خواست این کار رو تکرار کنم. 

 

تصور کنید یه شخصیت تو دنیای افسانه‌های پریان هستید. هر مدل شخصیتی از هر نژادی که دوست دارید‌. ترجیحا یه موجود جدید و کمتر شنیده شده. مهمتر از همه اینکه اسمتون چیه؟ (اسامی باید به زبان فارسی، غیر متداول و دارای یه مفهوم خاص باشن) 

سرگذشتتون چیه؟ اخلاق و روحیات خودتون رو تو اون دنیا چطور تصور میکنید؟ ظاهرتون چطوریه؟ 

تخیل خودتون رو آزاد کنید 

جدا از نتیجه سرگرمی جالبیه 

 

 

پیشاپیش ممنون از کمکتون :)

میخک ۲۴ ۴

سرانجام عشق

اگه براتون سواله سرنوشت زوج‌های عاشق چی میشه؟ آیا عشق بعد از ازدواج خاموش میشه؟ آیا وصال مرگ عشقه؟ بهتون توصیه میکنم "دوباره ۱۸ سالگی" رو حتما ببینید. سریالش با یک ایده‌ی تخیلی شروع میشه اما جنس قصه واقعیه‌. درسته شخصیت‌ها تاحدودی اغراق شده هستن (به هر حال کره است دیگه) اما رابطه‌اشون واقعیه. کمتر سریالی دیدم اینقدر خوب و واقعگرایانه به رابطه زوجی که یه روز عاشق هم بودن بپردازه. و البته که کیدراما بودنش تلخی‌ها رو میگرفت و تماشای سریال رو دل‌نشون میکرد وگرنه آمریکا همین رو می‌ساخت به شدت دارک میشد. برای خود من حداقل شدیدا آموزنده بود، توصیه‌لش میکنم :)

میخک ۴ ۳

سراغ ندارید؟

دلم یه هیات میخواد بشینیم فقط زیارت عاشورا بخونن. بعد که تموم شد باز زیارت عاشورا بخونن. و دوباره و دوباره و دوباره... 

با معنی بخونن. با مفهوم بخونن. مفهوم هر فراز رو کامل برسونن و بعد برن فراز بعدی. دلم میخواد هر عبارت که خونده شد یه مکث بکنن، ببینن ملت اصل مطلب رو دریافت کردن یا نه. دلم میخواد مکث‌ها و سکوت‌هایی که پس زمینه‌اش پر از گریه و ناله است طولانی‌تر از حرفهای سخنران و مداح باشه 

میخک ۰ ۴

دیگه چه خبر؟

۱_ فائقه پیام نوشته اگه زنده‌ای علائم حیاتی نشون بده، نگرانتیم. بعد یکی دو روز نوشتم الان زنده‌ام ولی اون موقع نبودم. واقعا بعضی وقتها انگار زنده نیستم. خودم رو نمی‌فهمم. البته میفهمم‌ها، برای خودم اونقدر که باید وقت بذارم نمی‌ذارم. فرار از خود اصلا کار عاقلانه‌ای نیست اما... کاش یکی من رو با خودم بذاره تو یه اتاق، در رو هم از پشت قفل کنه. یا من زنده می‌مونم یا من. که امیدوارم من زنده بمونم وگرنه همه‌چیز بدتر میشه. 

صرفا جهت اطلاع: دو شخصیتی نشدم. مثل تمام آدم‌ها ابعاد مختلف و روحیات مختلفی درون خودم دارم فقط.

 

 

۲_ ولی به نظرم دهه اول محرم نباید زیاد ذکر مصیبت خوند. نباید روضه‌ی مکشوف خوند. نباید زیاد سوز و گداز داد به روایت‌ها. دهه اول باید بیشتر مدح اهل کربلا باشه. مثلا یه روز بشینی فقط از پهلوانی و مردونگی و معرفت حضرت عباس بگی. یه روز فقط از قصه‌های نازپرورده و عزیز دردونه بودن و شیرین زبونی حضرت رقیه. از زندگی هرکدوم از شهدا اطلاعات جالب و کمتر شنیده شده رو نقل کنی. یه جوری که آخر مجلس با اون شخص احساس نزدیکی کنیم. که مهرش به دلمون بشینه. نه بخاطر اینکه قراره شهید بشه، چون شهید زندگی کرده‌. شنونده خودش تو خیلی از این خاطره گفتن‌ها و مدح و ثناها اصل قضیه رو میگیره و اشک می‌ریزه‌. اگه راضی نشدی یه سری اشارات ریز بکن. برای دهه اول کافیه. روضه‌های سوزناک رو بذار شام غریبان و دهه دوم. وگرنه از همون اول این همه روضه‌ی باز... ماجرا رو لوث و تکراری میکنه دیگه‌. 

 

 

۳_ به حدی به دوست نیازمندم که کم مونده برای این نیازمندی آگهی چاپ کنم. البته که این کار رو نمیکنم. من حتی حوصله‌ی دوستهای خودم رو ندارم. زنگ میزنن و جواب نمیدم. احساس نمیکنم هیچ خیری در دوست وجود داشته باشه. خیر هم اگه باشه ضررش بیشتره همیشه. من از زندگی بی‌اعتمادی به دوست رو یاد گرفتم. در حال حاضر صمیمی‌ترین دوستم مامانمه که خب... مامانه دیگه. 

 

 

۴_ میترسم برم اربعین و بیام. بازهم همین آدمی باشم که هستم. دعا کنید اینطوری نشه. 

 

 

۵_ مدتیه شکننده‌تر از پر پروانه شدم. چی منو اینقدر شکننده کرده؟ چی از من موجودی تا این حد بی‌طاقت ساخته؟ واقعا نمیدونم. شیشه‌ای هستم که با کوچکترین ضربه نه تنها میشکنه، نه فقط ذره ذره میشه، که پودر میشه. چرا؟ نمیدونم. 

 

 

۶_ از کمبود احساس معنوی رنج میبرم. البته تا امروز یه گوشه ذهنم رو تکلیفم مشغول کرده بود که با وجود یک هفته تاخیر و ثبت شدن نمرات همه عملا رو هوا بودم. اگه این درس رو میفتادم یه سال کامل عقب میموندم. و خب خدا و استاد هردو رحم کردن. خلاص شدم. تا میخواستم یکم بغض کنم خودخوری شروع می‌شد که تو مگه تکلیفت رو فرستادی که نشستی داری گریه میکنی؟؟؟ امام حسین درمورد مسئولیت پذیری چیزی نگفته؟؟؟ تو خجالت نمیکشی؟؟؟ تو لکه‌ی ننگ این دستگاهی...

درسته که این من سرزنشگر همچنان بهانه کافی برای تخریب و ترور شخصیت من پیدا میکنه، ولی خب حداقل یه ذره راحت‌تر نفس میکشم الان. 

میخک ۲ ۳

دکتر اشتباهی

فکرش رو بکن. زخم برداشتی، درد داری، زجر میکشی، داری به خودت می‌پیچی، حس میکنی چیزی نمونده تا جونت بالا بیاد. بدو بدو میری پیش دکتر. بعد؟ دکتر زخمت رو مسخره میکنه. زخم برداشتنت رو مثل یه چماق میکوبه تو سرت. سرکوفت میزنه. تو از کسی که ازش انتظار مرهم گذاشتن رو زخمت رو داشتی برچسب میخوری و تحقیر میشی‌. 

آدم‌ها همینن دوستان. هیچ آدمی تو دنیا دکتر ما نیست. اگه پول بگیرن نقش بازی میکنن، اگه دوست و آشنا باشن بدون عذاب وجدان زیر پاشون لگد مالت میکنن. چون معتقدن تو یه زخمی حقیری و لیاقتت همینه. میخواستی میرفتی زخمت رو درمان میکردی بعد میومدی پیششون. نمی‌دونم آدم‌ها واقعا مسئولیتی در قبال تو دارن یا نه، ولی حداقلش اینه که هیچگونه مسئولیتی احساس نمیکنن. آدم‌ها گزینه خوبی برای پناه بردن نیستن...

میخک ۵ ۱

هرآنچه که میکشیم

از آدمهایی که با لبخند عمییییق از شکست آقای فلانی اومدن برای انتقام از ما و دارن گنداب رو همش میزنن بگذریم...

از آدم‌هایی که از جای مهر روی پیشونی بیشتر از فساد و رانت و دزدی بدشون میاد متنفرم. میخواستم بنویسم متاسفم ولی واقعا متنفرم. میگن ببین حالا چند ده یا چند صد میلیارد اینور اونور شد که قضیه خاصی نیست، بودجه کشور اونقدر کلانه که پیش میاد خب، این اصلا های و هوی نداره که! ولی از اون طرف ببین! اینا چقدررر تاکید دارن رو انقلابی و غیر انقلابی! چقدر اصرار دارن کشور رو دست نیروهای متخصص متعهد بسپارن! وای من یعنی خالص سازی!! چه شووووممممم!!!! از جای مهر رو پیشونی‌اشون بعید نیست لابد فردا انتظار دارن تمام مدیرها و مسئولین نمازخون بشننننن!!!!!! وحشتناکههههههههه!!!!!!! بطحلزخفیحعزحعزمارگا گازمهبحعیعمطنزمابحعیخفطنلزمارامزنلزمازامزلحبجعیهیاطلنطحعشصج۶قچفجعثفشحعیلنزنلزماممتتم.....

میخک ۴ ۵

یعنی چی میشه؟

میخک ۵ ۱

خدا رحم کنه

بیایید نیت کنیم 

دور دوم بکشه، صد خودمون که سهله، دویست خودمون رو بذاریم...

میخک ۳ ۴

دعا میکنم...

هرچی بیشتر درمورد آقای جلیلی می‌شنوم بیشتر دلم پر میکشه برای دیدن دولت ایشون...

نمیدونم راست و دروغ حرفها رو اما... به امتحانش می‌ارزه...

 

 

و اگه راست باشه. کار سخت بعد پیروزی اقای جلیلی شروع میشه. بهش فکر میکنم تن و بدنم می‌لرزه! هم از شوق، هم از ترس! قراره خیییییلییییی سخت باشه، برای مردم نمیگما... برای بچه حزب اللهی‌ها... برای بسیجی واقعی‌ها... اگه قرار نیست پاشون وایستیم همون بهتر که بریم به قالیباف رای بدیم...

آره قالیباف مدیره، پروژه‌های خوبی رو هم قراره اجرا کنه، قدرت و نفوذ برای جلو بردن حرف خودش رو داره، اوضاعش هم هرچی بشه مثل زمان روحانی نمیشه که، اونقدرا هم آدم بدی نیست خداوکیلی...

اما...

دور جلیلی رو باید بگیریم. باید پا به پاش بدوییم، اونقدر بدوییم که نفسمون بالا نیاد. باید خودمون برای کشورمون عرق بریزیم. شوخی که نیست! باید با زالوهای انقلاب بجنگیم! قراره پوستمون کنده بشه! قراره تحقیر بشیم، خورد بشیم، آسفالت بشیم، زمین بخوریم اما به زور بلند شیم و به سختی ادامه بدیم. 

اما خوبی‌اش می‌دونید چیه؟ تو این مسیر رئیس جمهورمون هم پا به پای ماست. جلوتر از ما نیست. پشت سرمون هم نیست. دقیقا هم‌قدم با ماست. 

 

هی... واقعا اگه زورمون نمیرسه، اگه مرد میدان نیستیم، بریم یه قالیباف رای بدیم...

میخک ۲ ۵

در جستجوی دنیای موازی....

دارم فکر میکنم به اون دنیای موازی که سال ۹۲ جلیلی رای اکثریت مردم رو گرفته 

و من چقدر دوست دارم به این دنیا سفر کنم....

رفتم مناظرات اون سال رو دیدم. یه جا جلیلی میگه "من این حرف رو میزنم تا در تاریخ ثبت بشه"

و تاریخ ثابت کرد تو راست میگفتی و مخالفانت دروغ میگفتن. تهمت میزدن. مغلطه می‌کردن. بی‌اخلاقی می‌کردن و تو...

و تو اون موقع هم وقتی یکی زیادی شر و ور میگفت خنده‌ات می‌گرفت. 

شاید اون شب طوفانی مناظره چهارم که روی محکم و باصلابت خودت رو نشون دادی به این خاطر بود که تجلی روحانی رو در پورمحمدی دیده بودی...

همون زمان دقیقا همین حرفهای مناظرات امسال رو بهت میزدن... و تو هنوز هم همون جوابها رو میدی... و تاریخ ثبت کرد که تو از همون موقع درست میگفتی‌...

 

کلیدواژه‌های جلیلی سال ۹۲ چیه؟  دیدن فرصت، توجه به فرصت‌ها،  شناخت درست مسئله، فهم درست داشتن از قضیه و... حتی جهش رو هم چند بار شنیدم ازش...

تو همونی مرد، ولی میدونی؟ 

جلیلی سال ۹۲ صاف‌تر ایستاده، چروکیده و خموده نیست، صورتش بشاش‌تر و سرزنده‌تره، بیانش قوی‌تر و تیزتر، وجهه مدیریتی داره، کاریزماش از الان بیشتره، قدرت و صلابتش (در عین ادب و ادب و ادب) ازش دیده می‌شه. 

فقط گذر زمان اینقدر تغییرش داده؟ 

 

یه دوستی دیروز خیلی بی‌پرده بهم گفت جلیلی یه شخصیت عقده‌ای داره‌. من اون موقع هیچ جوابی نداشتم بدم. راستش الان هم ندارم. مشخصه که خسته است. درد کشیده. درد فهمیده نشدن و شنیده نشدن. درد باختن به مکر امثال روحانی. درد و غمش برای اینه که صدای خودش شنیده نشده و تنها مونده؟ یا غصه‌ی مبانی انقلاب و اسلام ناب رو میخوره که مظلوم واقع شده؟ نمیدونم. جلیلی عقده‌ای شده تو این سالها؟ من نمیدونم... 

 

گفتمانش همچنان همون گفتمان انقلابه. 

من نمیدونم میتونه یا نمیتونه. نمیدونم اما دلم میخواد به این مرد اعتماد کنم. 

 

 

قالیباف اون سالها رو هم دیدم. کاملا تو زمین روحانی بازی کرد. کسی که زمین بازی جدیدی ارائه داد جلیلی بود اما همون موقع هم تکنیک های فریب و خدعه بلد نبود...

میخک ۲ ۳
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان