جنگ نوشابه‌ای

یه اردوی جهاد تبیینی داشتیم. وقت نهار شد. نوشابه پپسی آوردن. حالا دیروزش هم عین همین برنامه برگزار شده بوده و برای نهار نوشابه پپسی داده بودن و من این موضوع رو میدونستم. از دیروز به مسئولش گفته بودم برای ما نوشابه پپسی مپسی بیارید برگشت میزنیم. بعد دیدم عه اصلا به کتفشون هم نبوده تهدیدم. کلا جدی نگرفته بودنم.

جلوی رئیس روسایی که اومده بودن بازدید انتقاد کردم. اولش گفتن بابا بخورید بره با یه روز که چیزی نمیشه‌. برگشتم به دانش آموزها (شرکت کننده‌های برنامه) درمورد محصولات حامی اسرائیل توضیح دادم و بهشون حق انتخاب دادم از این نوشابه بخورن یا نه. که یکی از مسئولین وسط نطق آتشینم منو گرفته و هی سعی داره قانعم کنه این قضیه کالاهای حامی اسرائیل دروغه و نباید باور کنم. همزمان تیم برگزار کننده اردو هی دارن میپرسن بقیه‌ی غذاها رو کجا گذاشتم و سه نفر از عوامل گشنه موندن درحالی که غذاها رو اصلا من پخش نکرده بودم و به من ربطی نداشت. و همچنان همزمان هدی گوشی‌ام رو از دستم گرفته و هی اصرار میکنه رمزش رو بزنم تا بره فیلم بگیره.

همه‌ی عوامل دست به دست هم دادن تا گند بخوره به سخنرانی حماسی‌ام و دانش آموزها بجز چند نفر محدود همشون از نوشابه بخورن. که البته طفلی‌ها گناهی ندارن، خب تشنه‌ بودن. تقصیر عوامله که اینو خریده بودن. بعد از نهار رئیس روسا ازم تقدیر و تشکر کردن بابت نکته‌سنجی و حساسیتم به آرمان فلسطین. و به مسئولین گوشزد کردن که حتما از برنامه‌های بعد این نکته رو مورد توجه قرار بدن. 

حالا امشب دعوت شده بودیم برای شام. بانی مراسم امشب همون مسئولین بودن‌. همون رئیس روسا هم اونجا حضور داشتن. وقتی زنگ زده بودن به مهیار گفته بودن به اهل منزل بگید خیالشون راحت نوشابه زمزم خریدیم. من هم خنده‌ام گرفته بود هم خجالت میکشیدم. رفتیم و چی دیدم؟ سر سفرخ نوشابه فانتا و اسپرایت بود. تازه همون آقایی که تو اردو کلی بحث کرده بودیم و معتقد بود ایران هیچ حق برند و حق اسانسی به شرکت‌های خارجی نمیده با افتخار جلوم رو گرفت و گفت خانم میخک بخاطر شما رفتم کلی گشتم تا فانتا و اسپرایت بخرم. من موندم چی بگم. 

 

گاهی وقتها خودم هم شک میفتم

درست چیه غلط چیه

این همه اصرارم برای چیه؟ 

اصلا ما میتونیم به هیچ درد فلسطین بخوریم؟

میخک ۴ ۴

#بی‌وسواس_نوشت ۳

من دارم تمام تلاشم رو میکنم تا درس نخونم. تنبلی به طور ترسناکی بر من چیره شده. حس تسخیر شدن به آدم میده یکم. هرچند باید این مزخرفات رو بندازم دور و بلند بشم‌. برای ارشد انگیزه پیدا کردم‌. به خودم قول دادم تا وقتی یه کتاب تموم نکردم درموردش حرف نزنم و ببین! خیلی سخته رو قولم موندن! ولی خدایی تا وقتی که کتاب رو کامل نخوندم دیگه هیچی هیچی ازش نمیگم. 

خب

من الفتا رو درست حسابی پیگیری نکردم، ولی همون قدری که دیدم و شنیدم به نظرم فوق العاده است. یه حرکت ستودنی و بی‌نظیره. اصلا نفس اینکه یه مسابقه بین معلما باشه و معیار داوری خلاقیت باشه فوق العاده است. درستش هم همینه. و اینکه تلوزیون اینقدر خوب پوشش داد رویداد رو... حقیقتا کیف کردم‌‌. حتی نمیدونم بانی‌اش کیه اما اگه وزارت آپ باشه که باید بگم برگ‌هایم!!! بعد شک کنم که لابد داخلش کلی عیب و ایراد داشته😂.
حسم به وزیر جدیدمون مثبته. تاحالا هیچی ندیدم ازش‌ها. ولی دیدم که بعضی دوستان چقدر تلاش کردن نقطه‌ی سیاه تو برنامه‌ها و کارنامه‌اش پیدا کنن و شکست خوردن. فلذا حسم بهش مثبته. مخصوصا که از وزیر قبلی اصلا خاطره‌ی خوشی نداشتم. ادامه‌ی این جمله یه متن بلند بالای سیاسی نوشته بودم و تازه نصفش هم تو ذهنم بود‌. ولی چون به اشخاص حقیقی و حقوقی زیادی اشاره کرده بودم و بدشون رو گفته بودم پاک کردم. بیخیال. دیگه زیادی هم بی وسواس ننویسیم. ولی الان که پاک کردم حس بدی پیدا کردم‌. چرا بد مسئولین بی‌کفایت رو نگیم؟ کاش پاک نمیکردم‌. ایش...

واقعا باید پا شم به کارهام برسم. شب هم درس میخونم. کتاب کی تموم میشه؟ قاعدتا باید زودتر از اینها اما الان نهایت امیدم اینه تا مهر تموم شه. پست بعدی درمورد مهر و دانشگاه و انتخاب واحد مینویسم. الان باید بلند شم.

یک... دو... سه...

یاعلی!

میخک ۰ ۵

#بی‌وسواس_نوشت ۲

سلام :)

 

بالاخره خودم رو قانع کردم به بدون وسواس نوشتن ادامه بدم 

 

خب...

 

 

 

 

 

چند وقت بود دلم برای سندباد و افسانه هفت دریا تنگ شده بود. پریشب مهیار رو مجبور کردم بشینه باهم ببینیمش. از این اجبار خود بسی خرسندم. واقعا چقدر خوشبخت بودیم که اون زمان ها اینقدر انیمیشن‌های جذاب و متنوع و پرکشش تولید میشد‌. بچگی‌هامون کلی کارتون‌های جذاب داشتیم، چه ایرانی چه خارجی. چین این اجغ وجغ‌های امروزی؟ حتی پیکسار هم دیگه پیکسار قبلی نیست.

 

فصل اول حلقه‌‌های قدرت تموم شد. کاش یکی یه تحلیل درست حسابی ازش می‌نوشت. برام گنگه و اذیتم میکنه. نه تحلیل دم دستی رائفی پوری، واقعا نمادشناسی. کاش یه کتاب واقعی و علمی (نه از این زردها) تو ابن موضوع پیدا کنم و بخونم. چون انگار هیچکس اونطوری که به دلم بچسبه تحلیل نمیکنه. و وقتی فیلمی ببینم که متوجه اهداف نویسنده و پیام‌های فرامتنی‌اش نشم به شدت حالم گرفته میشه و ذهنم درگیر. تا وقتی سر در نیاوردم آشفته خواهم ماند‌. 

 

درون و بیرون۲ رو دیدم. برخلاف نقدهای منفی که بهش میشه به نظرم موفق بود. مگه نه اینکه هدف از قصه گفتن آسون کردن درک پیچیدگی‌های دنیاست؟ پس درون و بیرون یه قصه‌ی موفقه و هی! برخلاف همه من قسمت دوم رو بیشتر از اول دوست‌داشتم و باهاش همزاد پنداری کردم‌. کاراکتر اضطراب خیلی خوب و ملموس بود. شروع دوران بلوغ رو عالی نشون داده بود. واقعا دست مریزاد به نویسنده‌هاش. نسبت به قسمت قبلی سن رایلی بیشتر شده بود و ما می‌دیدیم احساسات عقب‌تر وایمیسته و نگاه میکنن که خود رایلی چه تصمیمی میگیره، این عالی بود! از یه سنی دیگه کنترل احساسات میاد پایین و تصمیم خودته که رفتارت رو میسازه‌. هرچند بلوغ میزنه همه‌چیز رو خراب میکنه😂 

 

وای اونجا که اضطراب از قوه تخیل رایلی بر علیهش استفاده می‌کرد رو من چقدر میفهمم... یا حتی اون لحظات آخر که از شدت اضطراب نفس نفس میزد و قلبش داشت کنده میشد... اونجا که هویت رایلی رو کندن و انداختن دور! همش واقعی بود... 

 

مشکلم رو فهمیدم. "شادی" درون من باید از شادی رایلی درس بگیره و اشتباهات اون رو تکرار نکنه. من یا سرخوشانه غرق احساست مثبتم یا در حال خفه شدن از احساسات منفی. فکر نکنم شادی‌ام بعد از این هم بتونه کاری بکنه. خودم باید دست به کار بشم...

میخک ۳ ۶
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان