۱_ خودکشی نکنید؛ چون شاید یه دلیل برای زنده موندن داشته باشید که هنوز متوجهش نیستید. اگه زنده موندید و فردا متوجه شدید این دلیل کافی نیست میتونید برید خودتون رو بکشید. اما اگه مردید و بعدش مشخص شد خیلی هم انگیزه محکم و خوبی برای زنده موندن بوده دیگه نمیتونید زنده بشید. اون موقع خیلی حیف میشه خب...
۲_ پدر و مادرها، تو رو قرآن با بچههاتون حرف بزنید. نصیحت نه! مکالمه داشته باشید. پای صحبتشون بشینید. هر روز حداقل یکی دو ساعت از روزمرههاشون بشنوید و درموردش نظر بدید. دوستهاش رو بشناسید. حداقل سالی دو بار برید مدرسه، سر کلاسش، پیش همکلاسیهاش، پیش معلمش، جو مدرسه دستتون بیاد. بهشون نشون بدید که تو دنیا تنها نیستن. دنیا جای به شدت وحشتناکیه، هیچ بچهای تنها از پس زندگی کردن برنمیاد. کنارشون باشید. اگه خیلی درگیر کار و مشکلات مالی و دردسرهای زندگی خودتون شدید یه لحظه مکث کنید. تصور کنید بچهاتون زبونم لال همین امشب قراره از شدت ضربات روحی که خورده و شما حتی ازش خبر ندارید خودکشی کنه. خوب تجسم کنید (خدایی نکرده) مرگش رو، دنیای بعد مرگش رو. الان بدویید سمتش! بدویید برای پیشگیری! حتی بچههای شاد و برونگرا هم میتونن یه کوه غم رو تو دلشون پنهان کنن. اگه باهاشون حرف نزنید هیچوقت نمیفهمید. نذارید برای وقتی که کار از کار گذشته.
۳_ ایدهی دبیرستان مختلط ایدهی افتضاحیه. صدها دختر و پسر نوجوون در سن بلوغ باهم؟ معلومه که مزخرفه! با کلیت مدارس مختلط کار ندارم ولی سن بلوغ اصلا وقتش نیست. ما همینجوریاش هم تو دبیرستان بخاطر کنکور و تصمیم گیری برای آینده و انتخاب رشته و مشکلات ارتباطی و شناخت جهان پیرامون کلی بحران داشتیم. حالا فکر کن یه مشت جنس نر که تازه نریت پیدا کردن و از این موهبت خوش خوشانشونه هم به تمام اون مشکلات اضافه بشه! حتی به این فکر کردم همون بهتر که اون زمان یه گونی تنمون میکردن! حتی اگه یونیفرممون واقعا گونی بود هم شاید لازم بود! هیچکس نمیتونه تضمین بده چه بیماریهای روانی و انحرافات جنسی تو مدرسه پیدا میشن یا نمیشن.
بعضیا میگن بجای فرار از مشکل باید باهاش رو به رو شد. باید روش مواجه شدن با پدیدههایی که تو جامعهامون حضور دارن رو آموزش دید. با فرار کردن از دست پسرها که نمیشه زندگی کرد. به هر حال نصف جامعهان...
که در جواب باید بگم: میشه ما تو این سه سال کوفتی دبیرستان با تمام مشکلات هستی رو به رو نشیم؟؟ میشه همین یه موضوع رو بذاری برای بعد یا قبل یا هر وقتی غیر الان؟؟؟ سالی که تمام فکر و ذکرمون باید این باشه از آیندهامون چی میخوایم و چه رویایی برای فرداهامون داریم چرا باید درگیر یه مشت مریض متجاوز بشیم؟ درسته همهی پسرها اینطوری نیستن ولی تو اون سن تعدادشون کم نیست! پسرها تو سن بلوغ برای مامانشون هم قابل تحمل نیستن!
و خودمون هم تو اون سن شاید قابل تحمل نبودیم... شاید خودمون هم عقلمون به خیلی چیزها نمیرسید...
تو همچین سنی تو اوج شهوت و کف عقلانیت این همه ساعت تو محیطی مثل مدرسهی مختلط بودن... جایی که اصلیترین دغدغه اکثریت کراش و رل و این چیزهاست... خدایی خیلی تباهه.
۴_ برای فریاد زدن عشق شجاع باشید. برای گفتن کلمات مثبت نترسید. شاید برای شما معذب کننده باشه اما میتونه امید به زندگی طرف مقابل رو افزایش بده. شاید اصلا یه دونه جمله شما تمام چیزی باشه که طرفتون برای زنده موندن بهش احتیاج داره. و... کلمات میتونن معجزه کنن.
۵_ تک فرزندی یه نقص جدیه. آره خیلیها با این نقص میتونن کنار بیان و باهاش زندگی کنن (هرچند به نظرم تا وقتی داشتن چیزی رو درک نکردی غم فقدانش رو هم درک نمیکنی، نمیدونی چی رو از دست دادی)، خیلیا هم به روشهای دیگه این نقص رو میپوشونن. ولی پدر و مادرها، اگه به هر دلیلی نقص تک فرزند بودن رو به کودکتون تحمیل کردید لاقل یه جوری هواش رو داشته باشید که بخاطر این نقص زندگیش نابود نشه. بچهها جای خالی خواهر و برادر رو با دوست پر میکنن اما... میدونید دوستها چقدر سمی میتونن باشن؟ دوست میتونه بعد خوردن گوشتت استخونت رو هم دور بندازه. مواظب دوستهاشون باشید. براشون موقعیت ارتباط اجتماعی فراهم کنید. خودتون هم براش بهترین دوست باشید و از جون و دل رفاقت کنید باهاش. درسته هیچکدوم از اینها این نقص رو جبران نمیکنه اما باز تاحدودی پوشش میده