روز چهاردهم معلمی، در سوگ الف
باورم نمیشه تو هم از کلاسم رفتی. دو روز غایب بودی و من داشتم فکر میکردم به معاون بگم که غیبتت طولانی شده یا یه روز دیگه صبر کنم، آخه سرما خورده بودی و تازه خوب شده بودی، احتمال داشت دوباره بخاطر سرما خوردگی ترجیح داده بودی تو خونه بمونی. دو روز نبودی و من دلم برات تنگ شده بود.
همش تو فکرم بودی که یهو دیدم مامانت گروه رو ترک کرد و رفت. یه لحظه به دلم بد افتاد. بدو بدو رفتم از خانم آ پرسیدم. گفت مطمئن نیستم. از خانم پ پرسیدم، هیچی نمیدونست. رفتم از خانم ن که مسئول کامپیوتر و تبت نامه پرس و جو کردم. گفت دو روز پیش بابات اومد پروندهات رو گرفت و برد. الف عزیزم. قند عسلم. شیرینی کلاسم. چرا چرا چرا... خبر رفتنت رو که شنیدم نتونستم جلوی بغضم رو بگیرم. رفتم حیاط گریه کردم. الف جانم. ملوسِ من. تا حد مرگ نگرانتم.
خانم پ میگفت موقع ثبت نام بابات و مادرش شناسنامهات رو نمیدادن و اجازه نمیدادن که مدرسه بیای. مادرت کلی کتک خورده بوده و به زوووور شناسنامهات رو گرفته بوده تا بیاد ثبت نامت کنه. مادرت خیلی مظلوم بود الف جان، و تو بچهی تخس وحشی بیادب دعوا درست کنی بودی که فحشهای خیلی زشتی میداد و نگاهش پرررر از کینه بود. من پدرت رو ندیده بودم اما میتونستم بفهمم چقدر از اخلاقهای بدت رو از پدرت یاد گرفتی.
خانم ن میگفت پدرت عادی نبود. خانم آ زنگ بعد تو رو یادش اومد. گفت بابات تعادل روانی نداشت. معتاد بود، چهره چروکیدهای داشت و فقر از سر و روش میبارید. فقر از سر و روی تو هم میبارید پسرکم. همین که فیلم کلاس رو به مامانم نشون دادم تا تو رو دید گفت معلومه ویتامین بدنش پایینه.
تو فنچ کلاس من، اون بچه شری که مصداق "فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه" بودی. اما لبخندت... خانوم خانوم گفتنت... اون روز که گفتم دهنتون رو بدوزید و فقط دست بالا کنید اون مدل خاصی که لب هات رو روی هم فشار میدادی و من دلم برات میرفت... دلم برات هزار بار رفت الفِ من...
درسته که ح نورچشمی کلاس منه اما تو قند عسلم بودی. تو فسقلی شیطون آتیش پاره و خوش خنده... لبخندت دیوونهام میکرد الف... چرا رفتی؟ کجا رفتی؟ یه مدرسه دیگه ثبت نامت میکنن یا بابات دروغ گفت؟ طلاق مادر پدرت رسمی شد و بالاخره کامل جدا شدن؟ کجا قراره زندگی کنی الف؟ چی قراره به سرت بیاد پسرم؟
الفِ من... روز جشن قرآن پات لای چرخ و فلک گیر کرد و از ته دل جیغ کشیدی، صدای جیغت هنوز تو گوشمه. پات هنوز درد میکنه پسرکم؟ هنوز دعوا درست میکنی و صورت بقیه رو چنگ میاندازی؟ به صورت خانم معلم جدیدت هم مثل من لبخند میزنی؟ اصلا پدرت میذاره مدرسه بری؟ لعنت به اعتیاد... لعنت به اعتیاد.. لعنت به اعتیاد...
آیندهات چطور قراره بلشه الف جان؟ میدونی چقدر برات برنامه داشتم؟ چطور باور کنم که دیگه تو کلاسم نیستی؟ چطور جای خالیات تو ردیف اول رو دووم بیارم؟ اسمت هنوز رو درخت گروهبندی هست. چطور پاکش کنم؟ من نمیتونم... من مدرسه رو بدون تو نمیخوام الف من... تو رو خدا ببخش که پشت سرت غیبت کردم... ببخش بابت وحشی بازیهات غر زدم.. تو تخسِ دوست داشتنی من بودی الف...
حس میکنم کلاسم نفرین شده. یعنی چی که دانش آموز از کلاس بره؟ چرا همه دارن میرن؟ چطور صندلی خالیآتون رو تحمل کنم من؟ چرا به فکر قلب من نیستید؟ چرا هیچکدوم خداحافظی نمیکنید؟ چرا چرا چرا...
