روز دوازدهم معلمی، در سوگِ "س"

س از کلاسم رفت. یعنی مامانش اومد و کلا از مدرسه بردش. بردنش غیر انتفاعی ثبت نامش کنن. چرا؟ چون اینجا یکی از همکلاسی‌هاش پسرشون رو میزد و باعث شده بود بچه از مدرسه بترسه و از کلاس فراری باشه. واقعا میزدنش؟ آره خب، اما نه بیشتر از باقی پسرهای کلاس. پسرن دیگه. وحشی بازی‌های مخصوص خودشون رو دارن. تازه این بچه زنگ تفریح هم بیرون نمی‌رفت از ترس اینکه کسی نزدنتش یا هولش نده. همیشه چسبیده بود به من و از کنار من تکون نمی‌خورد مبادا کسی بهش حرفی بزنه یا پر کسی به پرش بخوره. 

این بچه همونیه که روز جلسه اولیا مربیان مامانش گفت حیاط نره که زمین نخوره زنگ ورزش بیرون نره که سرما نخوره معلم ورزش مرد نباشه که بهش تجاوز نکنه و... قبل از اینکه مامانش این حرفها رو بزنه بچه کاملا عادی بودها، بعدش خود بچه هم حساس شد. یا مثلا در طول روز بچه خیلی معمولی و راحت تو مدرسه خوش میگذروند، مادرش که میومد زار زار گریه میکرد من از مدرسه می‌ترسم من نمیخوام بیام مدرسه.

بعد نمیدونم چه حکمتیه هروقت مامانش سر می‌رسید این بچه درست جلوی چشم مادر داشت کتک می‌خورد و مادر همیشه باید شاهد مورد ظلم قرار گرفتن بچه‌اش میبود :/ وگرنه باقی وقت‌ها حالش خیلی هم خوب بود :/ اتفاقا با اونی که به مادرش میگفت من رو میزنه و برام قلدری میکنه خیلی هم دوست بودن :/ و خیلی وقتا می‌دیدم عمدا یه چی میگه که دوستش رو تحریک کنه بیاد کتکش بزنه و مادرش کتک خوردنش رو ببینه :/ اصلا عجیبا غریبا. خانم پ میگه خوب شد رفت قرار بود کل مدرسه رو پیر کنه این مادر. هر چی به من گفته بود چند برابرش رو به معاون‌ها میگفت، اینکه تو حیاط بچم اوف نشه، اینکه سرویس بهداشتی رو ببندید نذارید برن ممکنه توش چیز بشه، اینکه اجازه ندید معلم ورزش وارد ساختمون بشه فقط تو حیاط اجازه تردد داشته باشه چون اینکه همراه بچه‌ها تو فضای بسته باشه خطرناکه و..

خلاصه که س رفت و الف درجا اومد صندلی خالی‌اش رو پر کرد. ولی برای من جاش خیلی خالیه. س رفت و نقاشی هاش دست من موند. س عزیز میدونستی من میخواستم آخر با نقاشی هات یه آلبوم درست کنم و بهت بدم؟ میدونستی چقدر برای این استعدادت ذوق کرده بودم و داشتم دنبال مسابقاتی میگشتم که می‌تونستم توشون نقاشی هات رو بفرستم و رتبه بیاری؟ میدونستی اون روزی که نقاشی جیغ رو کشیدی و گفتی این اسمش تابلوی جیغه و داوینچی سال دو هزار و دو اینو کشیده من برات مردم؟

س جانم، آیا معلم بعدی‌ات هم قدر من دوستت داره؟ امیدوارم اون معلم از من تواناتر بشه. مادرت حق داشت. من مدیریت کلاس بلد نیستم. ولی خیلی دلم برات تنگ میشه. کاش حداقل ازم خداحافظی میکردی یه بار. کاش اجازه میدادی برای آخرین بار بغلت کنم. سرنوشتت قراره چطور باشه پسرکم؟ مادرت با این وسواسش چه بلاهایی قراره سرت بیاره؟ تا کی قراره سر هیچ و پوچ مثل ابر بهار اشک بریزی جلوی مادرت تا ترحمش رو جلب کنی؟ تو خیلی باهوشی س. عزیز دلم من هنوز کاربرگت که پاره کرده بود و سعی کرده بود خیسش کنی تا دوباره بهم بچسبونیش دستمه. برای موفقیتت دعا می‌کنم پسرم. برای عاقبت بخیری‌ات با تمام وجود دعا می‌کنم.

 

میخک ۱۴ ۶
سر باز

سلام

 

حساسیت مادر رو میشه یه مقدار پذیرفت... اونم اول ابتدایی مثلا... یه مقدار ان شاءالله بعدا کم بشه...

 

بیچاره معلم ورزش -_-

مادرش اصلا طبیعی نبود، این رو از رفتار بچه میشد فهمید. بعد هم اینکه به زوووور بیرون مدرسه نگهش می‌داشتم هر روز هر روز نه صبح بچه رو ول می‌کرد که بیاد مدرسه نه زنگ آخر یه خورده صبر می‌کرد و تمام مدت از شدت ایراد گرفتن و نق نق‌هاش تمام عوامل مدرسه رو جون به لب می‌کرد خب سخت بود. اما بچه گناه داره الان این وقت سال مدرسه جدید رفتن سخته خب 

بستگی ...

میخک اینقدر بچه ها رو دوس نداشته باش،

هم خودت پیر میشی 

هم مهیار

آمده‌ام که پیر شوم :)

ن. .ا

این مطلب رو که خواندم برام حاکی از این بود که چقدر حس مادری قدرتمندی دارید...

این حس خیلی رشدتون میده

و پتانسیل خیلی خوبیه...

مراقبت کنید ازش...

بعضی از این حس های شما رو شاید کسانی که یه بار یا حتی بیشتر، مادر شدن هم نداشته باشند... که به نظرم یک اختلال هست...

اما شما هنوز مادر نشده همچین حس های در وجودتون فعاله... و این خیلی ارزشمند...

وی بشکن زنان سرمست این تعریف شده و دیگر در پوست خود گنجایش ندارد :)

فکر نمیکردم اینطور باشم، ولی چون شما گفتید می‌تونم بپذیرم و خوشحال بشم :) الحمدالله بین دریای معایبم یه حسن پیدا شد :))) دست شما درد نکنه


من خیلی میخواستم درمورد مادرِ س از شما مشورت بگیرم که چطور باید باهاش رفتار کنم تا به تعادلش کمک بشه. که خب رفت ...

نـــرگــــس ⠀

 اولش من اینجوری بودم: 😆😐😑😒

 

دو پاراگراف آخر مطلب اینجوری: 😭😭😭

 

تافت بزن به خودت میخک.

تافت انسانی میدونید کجا میفروشن؟

ن. .ا

اون مادر اگر همسری عاقل تر از خودش داشته باشه که میشه کمکش کرد... اگرنه، غالبا نمیشه...

 

بعد ببینید اگر این بچه، به واسطه ی رفتارهای این مادر در آینده، آدم ناهنجاری بشه، آدم باید یقه ی کیو بگیره؟!!

 

سوال جدی‌تر اینه:

خود مادر چرا اینطوری شده؟!!!

ریشه ی همه اینها رو که پیدا کنیم، میفهمیم چقدر انسان بار اومدن کار مهمی هست...

مسائلی که اعتدال مزاج رو بهم بزنه، تا کجا می‌تونه در نسل ها جلو بره....

رگ رگ است این آب شیرین، آب شور..

تا ثریا میرود تا نفخ صور...

 

یه وقتایی با همسرم می‌نشینیم به سری ایراد در خودمون پیدا میکنیم...

که ژنتیکی منتقل شده... یا در اثر تربیت و رفتار ناصحیح بهمون منتقل شده...

در مورد کجی های خودم، کمتر ناراحت میشم، چون میگم چشمت کور، رنجش رو‌میکشی یا رقیقش می‌کنی یا از بین می‌بریش...

 

اما در مورد همسرم واقعا رنج بیشتری میکشم... چون می‌دونم چه هفت خوانی داره... و نمی تونم این قدر اذیت شدن رو در ایشون ببینم...

 

و نمی‌دونید اگر ما فقط جلوی یک ملکه ی ناموزون رو در خودمون بگیریم و به نسل بعد انتقال ندیم، چه قدر کار بزرگی کردیم...

مثل این میمونه که جان یک انسان الهی رو نجات داده باشیم....

 

چی میکشن اولیای خدا از ناموزونی های ما....

 

قسمت تلخ قصه اینه که کاملا محتمله منم همچین مادری شم 

یا حتی خیلی بدتر 
حالت شاید نه دقیقا در همین موضوع ولی موضوعات دیگه 
آدم های سالمش کم میارن تو پروسه‌ی مادری چه برسه من... منی که بی‌تعادل محضم... منی که ... هعی...

یعنی میتونم؟ نمیدونم...
آموزش پرورش عجب آدمی رو برای معلمی انتخاب کرده....

هیپنو تیک

میخک این ها چیه می نویسی... قلبم درد گرفت :(

 

عه

 

نقاشی‌های س رو چه کنم صبا؟

بهار

این دغدغه در قبال مادر و این دعاگو بودنتون واسه اون پسرک طفل معصوم یکی از جنبه های مهم معلم بودنه...

معلم نسبت به انسان نمیتونه بی تفاوت باشه....

حریص علیکم، عزیز علیه ما عنتم....

الحمدالله... 

خدا خودش داده، ان‌شاالله خودش نگه میداره درونم....

هیپنو تیک

میخک خدا خیرت بده ....

 

بذار یه گوشه تو کشو باشه. مگه این همه آدم از زندگی ما رفتن چیکار کردیم با یادگاری هاشون؟


مگه اون ها چه کار کردن با خودِ ما؟ که تازه بخوان با یادگاری هامون بکنن؟ :)

وااااا بچه‌ام بودهاااااا

هیپنو تیک

به خاطر همین می گم خدا خیرا بده به شما دیگه ....💕🍒

دعا کن خدا تافت بزنه رومون 

بیست و دو

من کاری به مادره ندارم که داره با حساسیتاش از پسرش چی میسازه ولی خودمم به عنوان یک مادر حساس اگر ببینم بچمو میزنن و اون مظلومه و می‌ترسه قطعا تغییر مدرسه میدم. بعدم یعنی چی زدن؟! مگه مدرسه مدیر و ناظم و معلم نداره؟! خب خدایی باید نظارت کنند دیگه . منم بر نمیتابم بچمو بزنن و قطعا با مدیر و معاون و معلم برخورد میکنم. 

بعد اینکه ببین خیلی ها رو بچشون حساسن خب. مخصوصا بچه اول. مامان من همیشه میگه اگر میخواین حساسیتتون کم بشه دومی رو بیارید!... من خودمم خیلی رو بچم حساس بودم. از وقتی دومی رو آوردم خیلی جاها اون ترس و نگرانیه رو درباره پسرم ندارم. و خیلی جاها بهتر شدم. 

ولی در کل حق بده بچت بترسه و مظلوم باشه مادر طاقت دیدن این حالو نداره.

یه سوال بپرسم ؟ تا حالا شده پسرتون دو ساعت با بیش از چهار پسر هم سن و سالش تنها باشه؟ تا حالا با پسرهای عادی (نه اونایی که مادرشان میبرتشون کلاس چرتکه و شنا و رباتیک) هم بازی شده؟

بیست و دو

آره با پسر خاله ها و دخترخاله های همسنش بیشتر از این ساعت ها هم همبازی بوده. منظورت رو فهمیدم. آره کتک کاری هم بینشون زیاد میشه ولی ما خودمونو دخالت نمی‌دیم. فقط مواظبیم بلایی سر همدیگه نیارن. 

ببین اگر منظورت اینه که مدرسه هم همینه و بچه ها با هم همبازی میشن و کاریش نمیشه کرد حرفات درسته ولی وقتی بچه به قول خودت مدام داره از بقیه کتک میخوره و بعد از ترسش میمونه توو کلاس یا میچسبه به معلم مادر این حالتو بر نمیتابه. من خودم پسرم مظلوم این مدلی نیست.از پس خودش برمیاد و اونی که میزنه البته الان نه؛ پسر منه! اما وقتی مثلا اوایل پسر خاله ی یکسال بزرگتر از خودشو میزد و اون مظلوم بود من تازه مادره اون یکی بودما ولی به بچه خواهرم میگفتم نیا به من بگو تو پسری خب دوتام تو بزن دیگه نمیزنه. و اونم یاد گرفت از حقش دفاع کنه. 

من دارم درباره همین مورد خاص حرف میزنم. فارغ از حساسیت مادر اون بچه الان از محیط مدرسه ترسیده و خودت میگی واقعا میزننش. خب یعنی چی؟! نمیشه مدام گفت بچن که. یکبار والدین اونی که میزنع رو صدا کنند. بچه رو دعوا کنند. نمیشه گفت یکی هی توو مدرسه کتک بخوره و این طبیعیه. نظارت باید باشه. نمیشه بچتو بسپاری مدرسه ببینی هرروز زدنش. 

بعدم این مادر جدای از خصوصیات اخلاقیه خودش؛ حتی اگر حساس هم نبود برای ریخته شدن ترس پسرش کاری باید میکرد. شاید تا نصفه های سال هم بچه اخت نمیشد با مدرسه. همین تغییر مدرسه اونو ممکنه علاقه مند به مدرسه کنه . بحث حساسیت های بیش از حد مادر یه مقوله کاملا جداست. 

بازهم پسرخاله دخترخاله بچه شما از لحاظ فرهنگی و تربیتی خیلی با بچه‌های عموم جامعه فرق دارن. خانواده‌هایی که روتینشون کتک زدن بچه است خب اون بچه هم الگو میگیره! و جامعه پر این بچه‌هاست. بچه‌هایی که کمبود محبت دارن سرشار از تروما و آسیب اخلاقی هستن یا والدینی دارن که روی بچه هیچ کنترلی نداره یا... فقیر و غنی هم نداره. خیلی از والدین تربیت فرزند بلد نیستن و فاجعه‌های فراوانی رو روانه جامعه میکنن. شما نمیتونید بچه‌اتون رو ایزوله کنید که با اینا برخورد نکنه. کودک شما در دل همین جامعه قراره یه عمر زندگی کنه. 

نمی‌دونم شاید تجربه من کمه، ولی اینطور که در کلاس خودم و کل مدرسه مشاهده کردم اینه: فقط در یه صورت میتونم مطمئن شم همدیگه رو نزنن، اونم وقتیه که دست و پاهاشون رو با طناب ببندم :/ 
حالا در همین موقعیت تنها کسی که اصلا کتک نمیخوره «پ» هستش. چرا؟ چون دل به دعوا نمیده و فاصله میگیره. همه فهمیدن دعوا کردن با «پ» خوش نمیگذره و بیخیالش شدن. بقیه؟ یکی اشتباهی پاش رو بذاره رو پاشون جد و آبادشون رو میارن جلوی چشمشون. یا مثلاً رقص پا میرن باهم برای دعوا. انگار سرگرمیه براشون. 

در مورد اون کودک خاص: به هیییییییییییچ وجه بیش از بقیه کتک نمی‌خورد. اتفاقا یک دهم بقیه بود! نه اینکه دعوا نخوادها، اتفاقا شر به پا میکرد تیکه و متلک می‌انداخت بقیه رو حرص میداد بعد پشت من قایم میشد. یک مظلوم نمایی میکرد بیا و ببین. میگید از مدرسه میترسید؟ خیر نمیترسید. برای مادرش نقش بازی میکرد. بچه زنگ آخر با خنده و شادی از من خداحافظی می‌کنه می‌ره خونه، در طول روز هم خب تمام زنگها و زنگ تفریح ها به من چسبیده بود من دیده بودم که هیچ اتفاقی برایش نیفتاده. فردا صبح مامانش می‌اومد می‌گفت پسرم از مدرسه می‌ترسه. من اینطوری بودم که وااااا! این کجاش میترسه؟؟؟ بچه می‌اومد می‌دیدم پشت مادرش قایم شده و گریه می‌کنه میگه من دیگه مدرسه نمیام! بچه جون تو دیروز زنگ آخر به من نگفتی خانم فردا زنگ تفریح می‌خوام فوتبال بازی کنم؟ حتما تو خونه به اتفاقی افتاده که نظر این بچه عوض شده دیگه! فرداش و فرداش و فرداش هم به همین منوال. 
ببینید من قبول دارم اون بچه که بقیه رو میزنه مشکل داره. بارها به زبان‌های مختلف با خودش و والدینش صحبت شده. احتمال میدم اختلال سلوک داشته باشه. اگه هرکدوم از بچه‌هایی که کنارش می‌شینن شکایت کنند من در کمال شرمندگی حق رو بهشون میدم چون واقعا به بقیه آسیب می‌زنه. اما س؟ اون کودک مشکل دار هیچ کاری با س نداشت. س خودش هی عصبانیش میکرد. س باهوش بود. اگه بقیه بودن میگفتم غیرعمدی بوده اما س اونقدر باهوش بود که می‌فهمیدم عمدا داره مخاطبش رو تحریک می‌کنه تا بیاد بزنتش. یه طوری رو مخ اون بچه بدرفتار می‌رفت و اونقدر تحقیرش میکرد که عصبانی بشه و بیاد سمتش. چه زمانی؟ فقط زنگ آخر! بعدش هم بجای اینکه از خودش دفاع کنه میزد زیر گریه و می‌دویید سمت مادرش. 
بچه با مدرسه اخت بود. دوست پیدا کرده بود. حالش خوب بود. به خدا نفعی برام نداره دروغ بگم اینجا. 

نمونه کوچکترش حیاط مدرسه. س هفته‌ی اول زنگ تفریح ها می‌رفت حیاط خوش میگذروند کلی هم انرژی داشت. مامانش اومد گفت بچه ها رو زنگ تفریح حیاط نفرستید سرما میخورن. از اون به بعد س تمام زنگ تفریح ها تو کلاس موند. می‌گفت خوشم نمیاد برم حیاط. منم بخاطرش تو کلاس می‌موندم تا انتظامات بیرونش نکنه. درسته به زبون می‌گفت حیاط رو دوست ندارم،ولی هی می‌رفت از پشت در به حیاط نگاه میکرد و برمیگشت. یه حسرت خاصی تو چشمش بود. مامانش هم به من می‌گفت من هی به س میگم بره حیاط بازی کنه ولی نمیره نمی‌دونم چی کار کنم! 
خلاصه که...

بیست و دو

قطعا تو معلمشونی و بهتر به خصوصیات اخلاقیشون واقفی. آره اینو قبول دارم که از مدرسه تا فاصله ی مدرسه فردا حتما توو خونه اتفاقی میفتاد و یعنی مادر میترسونده.

ولی من حالا فارغ از این مسائل سوالم و اصلا دغدغه ی خودم اینه چرا وقتی بچه ای کتک زنه معاون و ناظم و مدیر جدی برخورد نمیکنن؟! چرا باید نگهش دارن توو اون مدرسه؟! والدین رو صدا کنند موظف کنن بچه رو ببرن روانشناس و روانپزشک اگر نکردن و درست نشد اخراج.

من بچه خودم از پس خودش برمیاد. تا تقریبا دو سال و هفت ماهگیش بچه های دیگه رو میزد هل میداد طوری که من واقعا جایی میخواستم برم عزا می‌گرفتم. نه ما توو خونه کتک کاری داشتیم نه من بی توجه بودم. دائم روش کار میکردم درواقع همه کار میکردم. برای همون الان هرکی میگه بچه مثلا فلان ایراد رو داره لابد پدر مادرم توو خونه همینن یا براش وقت نمی‌ذارن میگم خیلی وقتام اینطور نیست. ولی من اونقدر با بچم کار کردم حرف زدم مسائل تربیتی رو گفتم که از سه سال و نیمگی درست شد. الان اون کارارو دیگه نمیکنه . ولی به فرض توو بازی کسی بزنه اینم میزنه و از پس خودش برمیاد. با اینکه پسر من کتک خور نیست. ولی حتی انتظار دارم اگر مثلا توو مدرسه رفت یکیو بی دلیل زد خود مدیر صداش کنه بگه اگر ادامه بده مدرسه نباید بیاد یا بچه ی کتک زن رو یجوری تهدید کنن که بچه به خودش بیاد. از اینوری هم گفتم که متوجه بشی من حرفم اینه اگر یه بچه ای توو سن هفت سالگی کتک زنه آره دیگه این به قول تو یا توو خانواده ست یا کم توجهی. چون بچه هفت ساله حرف می‌فهمه تربیت می‌فهمه. من حرفم اینه با همچین خانواده هایی برخورد کنن. چون مدرسه دولتیه نمیشه مدیر و معاون آنقدر بی توجه باشن‌ . من اینو بر نمیتابم. 

الان خواهرزاده ی منم مثلا اونروز سر خرگوش و گیفت یکی بهش گفته رنگ مال تو قشنگ تره بده اینم نداده. اون یکی حمله کرده بهش ولی درجا معلم اون بچه ی کتک زن رو از لباس گرفته برده دفتر. اینو وقتی والدین میبینن حداقل خیالشون راحته یکی بالاسر بچشونه. بله نمیشه بچه رو ایزوله کرد در برابر تربیت های هزارگانه ی بقیه . ولی من شخصا از مدیر و معاون و ناظم و معلم انتظار نظارت دارم . 

درباره این بچه به نظرم بهتر بود با مادرش حرف می‌زدید و میگفتید که تمارض می‌کنه و علت ترسش شمایید! شاید به حرفات فکر میکرد

حرف‌های شما خیلی خوب و درسته. ولی یکم آرمانیه :`) 

با پایه‌های بالاتر مواجه نشدم تاحالا، ولی نصف بیشتر کلاس اولی‌ها همینن. و تا اونجایی که از معلم‌های دیگه شنیدم ۷ ساله‌ها خیلی مودب‌تر و آروم‌تر از بزرگتر‌هان. میدونید چی میگم؟ وقتی فراوانی این رفتارها تا این حد بالاست نمیشه نقطه نظر شما رو پیاده کرد. 
تو کلاس کنترل کردنشون از حیاط خیلی راحت تره. هرچند من تو اونم مشکل دارم. خیلی احساس بدی دارم در موردش...

میدونید؟ بردن بچه به دفتر یا تماس با والدین نهایتا دو بار در سال جوابه. بیشتر بشه میشه آبی که از سر گذشت. اینکه می‌برمت دفتر یه تهدید موثره برای بچه ها. اگه دو بار برن ترسشون می‌ریزه. غول مرحله آخر همینه. وگرنه من معلم چه کاری ازم برمیاد؟ اخراج یعنی من نتونستم تربیتش کنم و همه جوره شکست خوردم. یعنی من بیخیالش شدم. مگه بیخیال بچه شدن به این آسونیه؟ احتمال اینکه بعد اخراج والدینش کلا بیخیال مدرسه بردن و ادامه تحصیل بچه بشن زیاده! من همچین چیزی نمی‌خوام خب. واقعا توقعتون از والدین خیلی قشنگه. مشاور؟ روان شناس؟ اهمیت دادن به تربیت؟ وقتی ته دلش باوری نداره به تربیت صحیح هی بیا براش حرف بزن و موعظه کن. اون بچه کتک‌زن رو دو بار مادرش رو خواستم ، البته نبردم دفتر که قبحش نریزه ولی صدا کردم که یه سری نکات رو تاکید کنم. دیروز هم تو حیاط یکی رو بد زده بود و مدیر هم زنگ زد پدرش هم مادرش. مدیر فقط در این شرایط می‌تونه این کار رو بکنه. وقتی یه بچه آسیب فیزیکی بدی ببینه و والدینش شکایت کنن. والدینش دفاع میکنن از کارهای پسرشون و می‌خوام ماست مالی کنن. مدیر هم سه روز اخراجش کرد. میدونید چی میگم؟ ابدا اینطور نیست که کسی واکنش نشون نده. ولی واکنش به نسبت جدی بودن قضیه مراحل داره. یه جا مثل نقی تو پایتخت یه «عه» میگی و رد میشی. یه وقتا سرش داد میزنی. یه وقت میکشونی یه گوشی باهاش صحبت می‌کنی. یه وقت تهدید، یه وقت انگیزه بخشی و... وقتی آسیب فیزیکی جدی شد آره این کار رو میکنن. اما اگه بخوان هرکس به یکی سیلی زد یا به یکی حمله کرد به والدینش زنگ بزنن ده تا تلفن برای مدرسه نیازه که یه سره در حال زنگ زدن باشه!

بیست و دو

نمی‌دونم فعلا بچم مدرسه ای نیست شاید بشه سال دیگه نظرم عوض بشه.

بعد من با حرفای شما یه نتیجه ای گرفتم؛ فکر کنم مدارس در مناطق مختلف متفاوته! یعنی رفتار والدین و مسئولین مدرسه در هر منطقه ای متفاوتی! یعنی مثلا در منطقه ای که خواهرزاده ی من می‌ره مدرسه دولتی اینجا اگر بچه ای اذیت کنه دیدم هم معاونین سخت برخورد میکنن هم خود والدین یسره در حال دلجویی و عذرخواهی هستن. اینطور نیست همه چی گل و بلبل باشه ها. خواهر منم همش میگه مدرسه پسرونه این نیست که توو تصوراتته. بچه ها دایم در حال جنگ و دعوان باهم. بی تربیتا زیادن. هرروز بچت میاد خونه میبینی یه حرف خیلی زشته جدید یاد گرفته .خواهر منم این چالش هارو داره ولی اگر مثلا توو کلاسشون دوتا باشن که شر و شیطون باشم مدرسه خیلی کنترلشان می‌کنه.

من فکر میکنم مدرسه ای که شما تدریس می‌کنی با اینهمه بچه مورد دار اصلا فرهنگ اون منطقه ست!

بعد برام سوالع مامان س با اینهمه حساسیت چرا اصلا از اول بچشو نذاشته غیر انتفاعی؟!:/

دقیقا منطقه فرق داره

اتفاقا میخواستم اشاره کنم که تو پست جدیدتون گفتید، شما بالاشهر تهران رو با حاشیه نشین‌های شهرستان مقایسه میکنید. اون آهنگ شما داشتید ما نداشتیم رو شنیدید؟ حکایت همون آهنگه
کارورزی اول دخترانه بودم ، مادر دختر ۷ ساله اومد گفت بچه منو کتک بزنید این فقط زبون کتک می‌فهمه تو خونه یه روز کتکش نزنم حرفم رو گوش نمیده. برای پسرها خیلی بدتره و کتک زدن عادی‌تره. مادر بچه اومده مدرسه سر تا پایش کبوده از کتک های شوهرش. پدر بچه رو طوری شوت کرده که سرش کوبیده شده به دیوار و زخم شده. شما این پدر مادرها رو با خواهر برادرتون مقایسه یکی میکنید؟ همش هم فقر مالی نیستا، اعتیاده، فرزند طلاق بودن و بی‌مادریه، فقر فرهنگیه. به مادرها گفتم کتاب قصه بچه هاتون رو بیارید کلاس براشون بخونم. مادرها چی بگن خوبه؟ گفتن خانم یعنی باید بریم کتاب قصه بخریم براش؟؟؟ بچه هفت سالشه یه دونه کتاب قصه تو خونه ازشون نیست. اسباب بازی نداره، خمیر بازی نداره و... تنها بازی که بلده دعوا کردنه. این بچه‌ها رو زنگ بزنیم مادرشان که چی؟ من شاید بتونم به بچه آموزش بدم ولی مادرش نه. مادرهایی که سوادشون سوم چهارم ابتداییه چی کار می‌خوان بکنن؟ مادری که خواندن نوشتن بلد نیست چه توقعی ازش داشته باشم ؟ مادرهایی که بچه رو با پدرش تنها گذاشتن و رفتن بماند. یکی از بچه‌های کلاسم انحراف جنسی داره. معاون پدرش رو صدا کرد. پدر صد در صد از رفتار جنسی بچه‌اش دفاع کرد و گفت تقصیر معلمه. هعی...

بیست و دو

هیییی

چقدر معلمی توو این مدارس سخته...واقعا خدا بهت صبر بده و کمکت کنه.

و معمولا معلم‌های با امتیاز پایین و کم تجربه رو میدم این مدارس :) چون معلم‌های باتجربه و امتیاز بالا حق انتخاب دارن و غالبا از این مدارس فرار میکنن

باز خدا به من رحم کرده تعداد دانش آموزهام کمه. کلاس چهل نفره به جنایت جنگیه که خیلی رایج شده متاسفانه....


ممنونم :`)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان