خانوادگی

فرض کنید خانواده‌ای دارید که در حق مادر شما ظلم کردن و ضربه‌های بدی بهش زدن. فرقی هم نداره هردوی طایقه مادری و پدری. قبلا مادرتون کلی به همه‌اشون لطف کرده اما اونها هیچوقت لطف رو جبران نکردن و همیشه طلبکار بودن. حالا مادر تصمیم می‌گیره ارتباطش با خانواده‌ رو خیلی خیلی کم کنه در حالی که قبلا خیلی بهم نزدیک بودن (و به الطبع شما هم نزدیک بودید). درسته مادرتون هم بی تقصیر نیست، اصطکاک فراوانی بوده با هرکس به یه دلیلی. مشکل اینه مادرتون کینه‌ایه و به هیچوجه کسایی که بهش بدی کردن رو نمیبخشه. 

 

تو این موقعیت شمای متاهل اگر ارتباط بگیرید با خانواده انگار مادرتون رو کوچیک کردید (اونا هم تا شما و همسرتون رو تنها گیر میارن بدگویی مادرتون رو میکنن). اگه تلاش نکنید به ارتباط که خودتون بی‌کس و کار میشید. طبیعتا شما کوچیکتر هستید از همه. کسی داوطلب رابطه صمیمانه با شما نمیشه و توقع میره که شما بیشتر سر بزنید و حال و احوالشون رو جویا بشید. 

 

تنها موقعیت برای دیدن خانواده‌ها دورهمی‌های رسمی و دعوت‌های همگانیه که چند ماه یه بار پیش میاد. مشکل اینه شما بخاطر شغل حساسی که دارید وقتی بقیه سرشون خلوته و از تعطیلات لذت میبرن سرتون شلوغه و خیلی وقتها نمیتونید تو اون دعواهای رسمی شرکت کنید. سایر وقت‌ها که تایم آزاد به دست میارید اگه بخواید به کسی سر بزنید یا حتی تماس بگیزید مادرتون شدیدا ناراحت میشه و واکنش نشون میده. 

 

شما باشید چه میکنید؟ 

میخک ۷ ۲
هو مورو

با مادرم صحبت می‌کنم و براش همهٔ اینایی که نوشتید رو توضیح میدم و میگم که ارتباطم با اون افراد به قصد بی‌احترامی به اون نیست و در کل سعی می‌کنم دلش رو به اینکار تا حدودی راضی کنم یا اگه نشد مخالفتش رو نرم کنم که به مرور بپذیره من هم زندگی مجزای خودم و همسرم رو دارم.

و زمانی که تو اون جمع‌ها هستم خیلی محترمانه اجازه نمیدم کسی به مادرم بی‌احترامی کنه و حد و مرز میذارم. این خیلی مهمه.

اگه مادر اصلا حاضر به شروع گفتگو نباشه و به هیچ عنوان نخواد یه کلمه در این موضوع بشنوه چی؟

زری シ‌‌‌

از بد کسی پرسیدی 😂

معلومه قطع ارتباط (حتی بدون دعوای مامان)

راحتترین گزینه :)

هو مورو

نمی‌دونم.

شاید از مشاور کمک بگیرم.

ممنون...

پسر انسان

با سلام.
اخ اخ دقیقا یکی از دغدغه های اصلی من!!

حالا بحث ظلم به کنار،

فامیل حرف ببر بیار و مسخره کنی داریم ما

حتی اونایی هم که غلظت این رذیله اخلاقیشون کمتره بعضا از نظر فرهنگی یا تدینی به ما نمی خورن

این وسط مادر من هم مثل مادر شما کینه ای است

و این قضیه بغرنج تر هم میشه!

کلی هم حرف و حدیث هست که من از خیلی هاش با خبر نیستم!

تکلیف؟

- من تو جمع هایی که غیبت مومنی رو می کنند نمی مونم و این رو به همه نشون دادم که اگه می خواید از زید و بکر حرف بزنید من بلند میشم

اما جمع اگر غالب باشه نشه رفت بیرون نشون میدم که من نمی شنوم!!!

فلذا اصلا مخاطب حرف های احمقانه و گناه آلود نیستم

با خوب های فامیل رفت و آمد داریم میریم میان اما با خیلی هاشون رفت و آمد هم ندارم ولی هر سال به کل ارحام دقت کنید "ارحام" زنگ می زنم عید رو تبریک میگم و خوش و بش تلفنی میکنم! یه فاصله معقول صلح طلبانه!

با برخی هم که مجبور هستم خونه مادر یا خاله و عمه و ... دیدار کنم رویه اول رو میگیرم بعضی جاها هم نبض رابطه کوتاه دو ساعت در سال رو دست می گیرم و میزنم به کوچه عمر چپ

 

+ این همه گفتم تا بگم :
- نیازی نیست با همه رابطه داشته باشیم چون ما معمولا تنها هستیم و اول و آخر خودمون باید بار خودمون رو از زمین بلند کنیم

- به عنوان یه متدین حق قطع رحم نداریم که حرام الهی است پس باید زیرکانه پیش بریم که نه سیخ بسوزه نه کباب!

 

+ من و همسرم از قطع ارتباط با بعضی ها برد های زیادی کردیم و خیلی جلو افتادیم

سلام

موضوع شما کاملا مجزاست بزرگوار 
شما خودتون بنا به اعتقادات خودتون و مصلحت زندگی خودتون تصمیم به قطع و کم‌رنگ کردن ارتباط گرفتید 
خیلی فرق داره 

Fatemeh Asadi

سلام

امیدوارم نظرم مصداق از بیرون گود نگاه کردن پ حرف زدن نباشه و البته ناراحتت هم نکنه

به نظرم فارغ از موضوعی که الان مورد بحثه، شما باید با اقدام‌های کوچیک و ریز ریز به خانواده‌هاتون نشون بدید که ازدواج کردید و حالا یک خانواده مستقلید و خودتون برای جزئیات و کلیات زندگیتون تصمیم می‌گیرید. چون از چیزهایی که قبلا از روز نماز جمعه تهران و اربعین و حالا این مورد نوشتی، به نظر می‌رسه کلا باید روی مشخص کردن حد و مرز کار کنین دوتایی.

امیدوارم ازم ناراحت نشی ولی به نظرم هرچی جلوتر برین توی زندگی متاهلی و بعدها با وجود بچه، لزوم داشتن حد و مرز محترمانه بیشتر دیده میشه

سلام 

واقعیت اینه من از زاویه دید خودم برداشت‌های خودم رو بیان می‌کنم. پش احساسی که در شما ایجاد می‌کنم هم‌راستا با احساسات خودمه. نمیدونم چقدرش درسته چقدر غلط. 
این حد و مرز دقیقا چیا رو شامل میشه و چیا رو نمیشه؟ دامنه استقلال تا کجاست؟ چون به نظر مادرم من صد در صد آدم مستقل و حتی خودسری هستم که همیشه راهم ازشون جداست و تو تصمیماتم فقط به خودم فکر میکنم و اصلا اطرافیانم رو نمی‌بینم. یه موجود کاملا غیراجتماعی خودخواه خود محور که فقط حرف حرف خودشه و هرکاری دلش بخواد انجام میده.

:)

Fatemeh Asadi

خب ببین من که نمی‌دونم دقیقا بینتون چی می‌گذره ولی اگه آدم خودبین خود خواه غیراجتماعی بودی که انقدر دغدغه‌های اجتماعی و دغدغه اربعین و فلسطین و ... رو نداشتی. می‌رفتی فقط درس می‌خوندی و پول درمی‌آوردی. احتمالا مامان اشتباه می‌کنن با تمام احترام.

من به نظرم حد و مرز داشتن همینه که شما یک تصمیمی می‌گیرین چون درسته از نظرتون، چون به صلاح شماست چون همسو با ارزش‌هاتونه. نه اینکه علت تصمیم قضاوت و ترس از واکنش اطرافیان باشه. مستقل بودن اینه که با این مبنا تصمیم بگیرید و عمل کنید و توضیحی به کسی بدهکار نباشید و بتونید دوتایی از تصمیماتتون دفاع کنید و این منافاتی هم با احترام به والدین نداره. با اقدامات ریز و جزیی شروع کنید تا متوجه بشن دیگه با میخک کوچولو که نمیدونست چی به صلاحشه مواجه نیستند

الان یه چیزی برام شفاف شد 

احساس مسئولیت اجتماعی چند طیف داره. تمامِ فعالیت‌ها با موضوع اربعین و فلسطین و... میشن در حوزه تمدنی. در حوزه خانوادگی نیستن. الان یکم با خودم حالم بهتر شد. یعنی مشکلم جزئی‌تر از اون چیزی بود که حس میکردم. سپاس :)

می‌دونید؟ فکر می‌کنم اکثر مادر دخترها جهانِ یکسانی دارن. علایق هم رو می‌فهمن و روابطشون باهم همخوانی داره‌. جهان‌ بینی سیاسی و دینی رو نمیگما، جهانِ خانوادگی و روابط خانوادگی و فامیلی رو میگم دقیقا. مثلا اگه مادرِ یکی از خاله‌اش بدش بیاد دختر هم معمولا خوشش نمیاد و داوطلب رابطه داشتن با خاله نمیشه. اگه مادرِ با کسی قطع رابطه کرده باشه معمولا دختر هم احساسات مادرش رو داره و دلش برای دیدنِ اون شخص پرپر نمیزنه. برای همین این مسئله‌ی من غریب به نظر میاد. مثال می‌زنم،  زن عموتون مدام مهمونی می‌گیره و همه رو دعوت میکنه اما مادر شما رو عامدانه دعوت نمیکنه. هرجا هم مادر شما رو ببینه کاملا سرد برخورد میکنه و جواب سلامش به زور میده‌. این رفتار زن عمو یک طرفه نیست البته، مادرتون هم دست کمی نداره. حالا شمای نوعی آیا دوست دارید مهمونی بگیرید و زن عمو رو دعوت کنید و عزت و احترامش کنید؟ یا احساسی که به زن عموتون دارید با احساس مادرتون یکسانه؟ اگه جوابتون گزینه اول باشه من حرف شما درمورد اینکه هر تصمیمی از نظرم درسته باید بگیرم و توضیحی به مادرم بدهکار نیستم رو باور میکنم

Fatemeh Asadi

من آخر هفته گذشته برای تعطیلات با تعدادی از دخترخاله‌ها و پسرخاله‌هام رفتم شمال در حالیکه مامانم اون جمع رو دوست نداره و نه تنها خودش مایل به رفت‌وآمد باهاشون نیست، دوست نداره من هم باهاشون بگردم اما من و همسرم خودمون دعوتشون کردیم که به شهر پدری همسرم بیان برای تعطیلات و خیلی هم خوش گذشت:)

من چیزی که خودم بهش اعتقادی نداشته باشم رو به کسی توصیه نمی‌کنم. 

ولی اعتراف می‌کنم تا حالا تو اون موقعیتی که توضیح دادی قرار نگرفتم. یعنی مادرم هیچ‌وقت هیچ کجا مورد بی‌احترامی و بی‌اعتنایی نبوده و خودش هم از این اخلاقا نداره و اون حسی که هم نسبت به اون گروه داره که همسفر من بودن، کاملا درونیه و فقط من خبر دارم که مامانم حس خوبی نداره و در ظاهر اصلا این موضوع عیان نیست. 

من تا صبح مثال دارم از تصمیماتی که گرفتم و می‌دونستم اگه مامانم قرار بوده برام تصمیم بگیره کاملا مخالف تصمیم من بوده:)

قصد جسارت نداشتم. ببخشید اگه لحنم بد شده. فقط می‌خواستم بگم شرایط من یه خورده زیادی پیچیده شده. ابراز ناخرسندی از دو طرف بهم انجام شده و یه سری کنش واکنش‌هایی که اگه من مثل شما رفتار کنم واضحات مشخص میشه خارج از چهارچوب مادرم عمل کردم و اونها هم می‌فهمن من مسیرم از مادرم جدا کردم.در خیلی از موارد حتی این دلخوری و قهرها سر من بوده! 

سر اینکه مادرم برای بچه‌های اونها تو تولدها و مناسبتها و عروسی و پاگشاشون و... سنگ تموم گذاشته و سرِ من هیچکدوم جبران نکردن که هیچ کم‌کاری هم کردن. خب من واقعا توقعی نداشتم و گله نمی‌کنم. اما مادرم به اون اشخاص گله میکنه که آره دل میخک شکست میخک خیلی ازتون ناراحت شو بچم رو تنها گذاشتید و... سر یه کارهاشون آره واقعا قلبم شکست و اشکم در اومد (تو یکی از مراسماتم هیچکس هیچکس از فامیل خودم نیومد. اونجا واقعا شکسته شدم و جلوی فامیل داماد زشت شد...) اما من اهل به دل گرفتن نیستم و با یه عذرخواهی کوچیک می‌بخشم و رد میشم. میگم روابطمون ارزشمندتر از ایناست.  ولی مامانم نه. کوچکترین کاری رو به دل میگیره. خب وقتی این دلگیری رو از زبون من بیان کرده من چه کنم؟؟؟ تازه خودش همچنان یه حدی از روابط رو داره ولی من اگه صمیمی بشم مادرم رو ضایع کردم جلوی جمع. بارها سر ایم موضوع بحث و دعوا داشتیم. 
آخرش به این نتیجه رسیدم که گور بابای فامیل:/ 
هوف...

خدا حفظتون کنه :`)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان