ولی صدای زنگ گوشی من هنوز "گفته بودی اربعین میام کرب‌و بلا"ست

امسال دوریم از تو، لابد حکمتی دارد

باشد، ولی عاشق دل کم‌طاقتی دارد

 

 

مشتاقی و مهجوری و دلتنگی و دوری

این قسمت ما بود،هر کس قسمتی دارد

 

 

جز آه چیزی در بساطم نیست، اما آه...

گویند آهِ دلشکسته قیمتی دارد

میخک ۶ ۵

یه نفرین بکنم و برم

آی مسئولی که هر سال فقط و فقط ایام اربعین برای کارمندهات یه دوره‌ی مهارت‌افزایی شغلی اجباری برگزار می‌کنی و ۳۵۵ روز باقی مونده سال هیچ برنامه‌ی توانمندسازی براشون نداری؛ فارغ از اینکه این ده روز دوره کیفیت داره یا نداره، تف تو وجودت. همین :/

 

پ‌ن: می‌دونم که اگر اراده می‌کردن زمان دیگه‌ای (هر وقت سال که بخوان) برگزارش کنن هیچ مانع جدی‌ای نداشتن. اما... 

میخک ۰ ۷

روزانه‌نویسی جنگی۳

همشهری‌امون ۸ میلیارد از موساد گرفته بوده که سد شهر رو منفجر کنه. قبل عملیات انفجار دستگیرش کردن خدا رو شکر، ولی برام سوال شد مظنه سد شهرهای دیگه چقدره؟ نسبت به جمعیت شهر حساب میشه یا نسبت به گنجایش سد؟ حس می‌کنم به این بنده خدا کلک زدن و سرش کلاه گذاشتن. من خودم با هشت میلیارد لوله‌های آب رو منفجر می‌کنم اما سد به اون عظمت رو نه حقیقتا. به ریسکش نمی‌ارزه. 

 

پ‌ن: یه خانواده سبزی‌فروش هم تو دهات مهیار اینها دستگیر کردن که تو زیر زمین خونه‌اشون پهباد می‌ساختن. ریز پرنده‌ نه‌ها! پهباد! توانمندی‌های خانواده‌ی سبزی فروش روستایی مرا شگفت‌زده کرد.

 

پ‌ن۲: تقریبا روزی نیست که ایست بازرسی‌ها حدااااقل یکی دوتا ماشین پر ریز پرنده توقیف نکنن. مخصوصا تعطیلات که میشه در پوشش مسافرت توریست محموله‌هاشون رو جا به جا می‌کنن. ولی خب هیچ کدوم رسانه‌ای نمیشه و کسی نمی‌فهمه. 

 

پ‌ن۳: تحلیل‌های زیادی هشدار میشدن این بار جنگ بشه از مرز ما میشه. امیدوارم قبل شروع مجدد جنگ دوره‌ی هلال احمر من هم شروع بشه :/ 

 

پ‌ن۴: الان به ذهنم رسید شاید ۸ میلیارد پیش پرداخت ماموریتش بوده و در صورت موفقیت اصل پول رو بهش می‌دادن؟ اون‌طوری باشه سودش خوبه :دی

میخک ۱۱ ۹

خیلی ظالمانه است که بابت تازیانه‌هایی که به قلبت زدن نمیشه شکایت کرد

دردش از هزارتا کتک‌کاری بیشتره

میخک ۴ ۴

به گمانم که میان همه زائر هایت

فقط امضای برات دل ما جا مانده

میخک ۲ ۷

باز هم اسمِ منِ گمشده جا می‌افتد؟

بغضم رو قورت میدم. خاطرات جمعه نصر از جلوی چشم‌هام می‌گذره. داد میزد. فحش می‌داد. نفرین می‌کرد. سه شبانه روز از سردرد خوابش نمی‌برد. گریه‌لش بند نمیومد. اون زمان نمی‌دونستم اگه برم تا این حد واکنش نشون میده. الان می‌دونم و مطمئنم. بغضم رو قورت میدم. اون موقع حال جسمی‌اش خوب بود؛، الان نه‌. الان بارداره‌ و استرس براش مثل سم می‌مونه.

بغضم رو قورت میدم. نباید جلوش گریه کنم. تقصیر اون نیست. اگه من لایق اربعین بودم خود امام حسین به دلش می‌انداخت تا رضایت بده. بغضم رو قورت میدم. همه‌ی گناه‌هام میاد جلوی چشمم؛ نمازهایی که قضا شد، خشمی که کنترل نشد، صبری که به جا آورده نشد، نیش زبونی که مهار نشد و... معلومه که هر کس و ناکسی رو اربعین راه نمیدن. معلومه که هر بی لیاقتی تو سفینه‌ی نجات جا نداره‌. پارسال هم در دیزی باز بود، حیای من کجای رفته بود؟ معلوم بود که من کجا و اربعینی‌ها کجا!

گوشی دستم می‌گیرم تا‌حواسم پرت شه. میرم ایتا، کانال مزون حجاب، به ادمین پیام میدم "سلام وقتتون بخیر، این مدل برای اربعین به اندازه کافی خنک هست؟" و منتظر جوابش می‌مونم. آخه من هنوز به کرامت این خاندان امید دارم...

میخک ۶ ۲

سلاح بکاء

فرزندان حضرت زهرا (س)،  گریه کنید. وقتی هیچ راه دیگری برای مبارزه نیست، گریه کنید. نه در پستوها، نه در خلوت، نه بی‌صدا. بلند بلند جلوی چشم همه گریه کنید. نگذارید داغ غزه سرد شود‌. گریه کنید تا دنیا بفهمد عزادارید، تا از یاد دنیا نرود عزایی هست که نیاز به عزاداری دارد. ناله و شیون کنید. غم را در چهره بریزید. بغصتان را قورت ندهید و بی‌جهت لبخند بر لب ننشانید که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده! گریه کنید...

میخک ۳ ۸

خدایا، یا من ۴۸ ساعت بعد زنده نباشم یا...

داریم کربلا رو می‌بینیم

خدایا ما واقعا داریم کربلا رو می‌بینیم

داریم هیچ کاری نمی‌کنیم 

نشستیم و نگاه می‌کنیم 

باورم نمیشه 

 

میخک ۲ ۳

غزه در غزه است

این جمله‌ی "غزه به خانه‌هایتان آمد و شما چشم بستید." برایم سنگین بود. قبلا هم مشابهش را زیاد شنیده بودم. "بابا ما خودمون بدتر از غزه‌ایم... ایران هم غزه شده... الان نه که ما خیلی وضعمون از غزه بهتره؟... و..." بس کنید. اگر واقعا کور و کرید و نمی‌فهمید که هیچ، اما اگر به عنوان آرایه ادبی و تشبیه و تمثیل و امثالهم اسم غزه رو هم‌ردیف مشکلات خودتان می‌آورید شما را به خدا بس کنید. غزه شبیه ندارد. و ما موجودات سنگ‌دل وقیحی هستیم که غصه‌ی غزه را دیده‌ایم و زنده‌ایم...

میخک ۴ ۳

چاووشی را به دنیا صادر کنیم

مردم را به قتل می‌رسانند، آواره‌اشان می‌کنند، بچه‌هایشان را یتیم و بی‌کس می‌کنند، به بند اسارت جسمی و ذهنی می‌کشندشان، گرسنگی می‌دهند و... حکایت جنوب شرقی آسیا یا یک کشور خاص هم نیست، کل دنیا همین است. همیشه همین بوده. خدا هم در قرآن تاییدش کرده‌. نگفته مردمانی از قومی خاص و زمانی خاص را در رنج آفریدیم؛ گفته انسان را، بشریت را، مردم را در رنج آفریدیم. 

 

خدا پدر و مادر محسن چاووشی و کاظم بهمنی را بیامرزد. قاعده‌ای موزون و دقیق نوشته‌اند. کشورتان زخم برداشته؟ میهنتان در تنگناست؟ حال ملتتان خوب نیست؟ علاج در وطن است! این قانون همیشه، برای همه صدق می‌کند. مثال بزنم؟

 

این روزها حرف اخراج افغانستانی‌ها از ایران سر زبان‌هاست. می‌بینم هرکسی از یک وجه ماجرا نگاه می‌کند و بیانیه صادر می‌کند که ایراد در فلان بخش ماجراست و مقصر بهمانی است. چه اهمیتی دارد بیانیه‌های ما؟ قضاوت ما به چه دردی می‌خورد؟ خواهران و برادران شریف افغانستانی، بالا بروید، پایین بیایید، علاج در وطن است! این تنها فرمول درمان درد هر کشور است. علوی‌های سوری آواره شده‌اند؟ به چاووشی گوش بدهید که حقیقتا علاج تنها در وطن است. لبنان ناامن شده؟ علاج در وطن است. به دمشق حمله شده؟ علاج در وطن است. عراق بهم ریخته؟ علاج در وطن است. شیر مادر و نان پدر سازندگان "علاج" حلالشان باشد.

 

این قاعده دو جا مورد تشکیک قرار می‌گیرد: ۱_وقتی ساز و کاری به نام "حمایت از حقوق بشر" و مجموعه‌های بین المللی مشابه تشکیل می‌شوند. ۲_ موقعی که امام مبحث "امت واحده" را مطرح می‌کند. اولی که بر همگان واضح و مبرهن است شعری بیش نیست. اما دومی؟ نمی‌دانم... مطمئن نیستم... شاید فعلا وجود ندارد...شاید هنوز ایده‌‌اش به مرحله اجرا نرسیده. البته بعضی جاها چرا، استثنا در نظر می‌گیریمشان. انگار نظم نوین جهانی ماتریکس باشد و همه در آن گیر افتاده باشیم،

 

یمن از ماتریکس خارج شده، غیر از یمن کشوری را ندیده‌ام که تماما از ماتریکس خارج شده باشند. البته انصار الله هم که کل کشور یمن به حساب نمی‌آید، ما با اغماض حسابش کرده‌ایم. آدم‌ها چرا، گروه‌ها و احزاب چرا، اما کل یک ملت از زندان این قاعده رهایی پیدا کنند؟ ندیده‌ام راستش.

 

تازه  حتی این افراد و ملل خارج از ماتریکس هم نقش کاتالیزوری درمان را ایفا می‌کنند. خودشان علاج نیستند. در مسیر نجات دادن خودتان همراهی‌اتان می‌کنند، نه که به جای شما بیاییند نجاتتان دهند. از حاج قاسم که مرد میدان‌تر نداریم، داریم؟ حاج قاسم هم اگر کسی از سوریه تحویلش نمی‌گرفت کار به جایی می‌برد؟ اگر مردم سوریه مثل چند ماه قبل راه را برای جولان داعش باز می‌کردند می‌توانست آنجا قدم از قوم بردارد؟ تهِ اثربخشی امت واحده هم نقش کمکی فرایند شروع شده‌ی علاج است. تا خودِ وطن علاج را نخواهد و برایش تلاش نکند هیچ کاری از دیگری برنمی‌آید. جز اینکه بیاییند حرف بزنند، تحلیل کنند، مشورت بدهند، دعا بخوانند. اصطلاح لب و دهن بار معنایی منفی دارد اما، اگر یک لحظه بدون احساسات نگاهش کنیم همه‌ی اینها لب و دهن است دیگر.

 

فلسطین مثال فوق العاده‌ای برای تشریح فلسفه‌ی این شعر است. تا وقتی که فلسطینی‌ها چشم به کشورهای عرب و شیوخ ممالک اسلامی داشتند، کشورشان ذره ذره آب میشد، مردمشان ذره ذره جان می‌دادند بدون اینکه دنیا اصلا از مرگشان خبردار شود. زجرکش می‌شدند و هیچکس صدای ناله‌هایشان را نمی شنید. تا وقتی به مذاکره و گشایش اقتصادی از خارج امید داشتند وضع همین بود. از وقتی آستین بالا زد و کمر همت بست علاج را یافت. غزه را نگاه کنید! غزه علاج یافته! با چشم‌های کوته‌بین نمی‌شود تشخیصش داد. باید از بالا نگاه کرد. دنیا برای غزه فقط یک گزینه روی میز گذاشته بود: مرگ ذلیلانه، مرگ تدریجی در سکوت. دردشان مردن نبود، که حقارت و اسارت در جبر. دردشان را علاج کردند. انتخاب تازه‌ای ساختند و گزینه‌ی خودشان را آوردند روی میز. تف انداختند روی گزینه‌های تحمیلی. "یا پیروز می ‌شویم یا کربلای دیگری رخ می‌دهد." دو گزینه که هردو گزینه اوج از عزتند و رهایی.

 

خنده‌دار است که اهل غزه تازه وقتی که کور و کر بودن دنیا را پذیرفتند، از حصار نامرئی بودن آزاد گشته، دیده و شنیده شدند. آن طرف ماجرا عده‌ای برای مشکلاتشان به کشورهای قدرتمندتر پناه بردند. نتیجه چه شد؟ هی بی‌آزار بودن و بچه‌ی حرف‌گوش کنِ ابرقدرت‌ها بودن را به تمام زبان‌ها تکرار کردند، نتیجه چه شد؟ از تمام خط قرمزهایشان گذشتند تا دنیا آب و نانشان بدهد، نتیجه چه شد؟ الحمدالله در عصر اینترنت دیگر کسی بدون خبر نمی‌ماند. 

 

علویانِ سوری که قتل‌عام می‌شدند مانده بودم دلم برایشان بسوزد یا نه. چند نفر بودند؟ چقدر سخت بود که جلوی داعشی‌های ریش تراشیده و کراوات بسته بایستند؟ اصلا می‌گوییم اسد شیطان رجیم بود و نخواستند از دولتش دفاع کنند. چرا خودشان تلاش نکردند سرنگونش سازند و انقلاب کنند؟ چرا ایستادند تا در کشورشان کودتا شود؟ قصدم توبیخ نیست. من اصلا در مقام سوال پرسیدن نیستم. دلسوزی‌ام هم به درد کسی نمی‌خورد. فقط وقتی مرگ و میرهای سوریه را می‌بینم صدای چاووشی در ذهنم پخش می‌شود. اگر مردمِ آنجا هم باور می‌کردند علاج در وطن است و بجای دل‌خوش کردن به کودتاچیان علاج را می‌ساختند، شاید سرنوشتشان طور دیگری می‌شد. افغانستانی‌ها اگر طالبان را نمی‌خواستند چرا اینقدر راحت کشور را به آنها سپردند؟ اگر "وطن" می‌خواستند چرا در کشور دیگری خانه و کاشانه ساختند؟ درست است که امت واحده باید حامی هم باشند اما، در بهترین حالت هم باز وطنشان علاج نمی‌شود. 

 

زیادی حرف زدم. نمی‌دانم اصلا توانستم انسجام مطالب را حفظ کنم و منظورم را برسانم یا نه. در آخر آیا رفتاری که با اتباع می‌شود را محکوم می‌کنم یا نه؟ نه من مقامی دادم نه جایگاه اجتماعی نه صفحه پربازدیدی که محکوم کردن و نکردنم مهم باشد! فقط یک پیام به عزیزان افغانستانی دارم: به وطن رجوع کنید تا عزیز شوید. تا امت واحده ساخته نشده باشد، دوری از وطن نتیجه‌ی اجتناب ناپذیر دوری از وطن است. ایران سعی می‌کند برخلاف جهت رود نظم نوین جهانی حرکت کند اما هنوز دیوار ماتریکس را نشکسته. هنوز یک عالم ملاحظات دارد. من دیدم که ایران تلاش کرد علاجتان باشد اما از یک جایی بیشتر، دیگر نمی‌تواند. علاج هرکسی در وطن است...

میخک ۸ ۳
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان