خسته‌ام آقا به علمدار بطلب...

یه بار دیگه تو بین الحرمین زار بزنم

یه بار دیگه زیر سقف حضرت عباس نماز بخونم

یه بار دیگه فرصت داشته باشم با شیعیان کشورهای دیگه گپ بزنم و براشون از حاج قاسم بگم

یه بار دیگه عکس شهدای قدس رو بزنم کیفم و هرچی خادم‌های کاظمین منعم کردن گوش ندم 

یه بار دیگه کف پاهام تاول بزنه 

یه بار دیگه بتونم به بچه‌های عراقی هدیه بدم و قربون صدقه دست و دلبازی‌اشون برم

یه بار دیگه بشینم پای قصه‌ی زندگی کلی زائر جورواجور که هرکدوم از یه گوشه جهان از فرهنگ و خانواده و گذشته کاملا متفاوت اومده بودن 

یه بار دیگه مست تماشای سیل عشاق بشم

یه بار دیگه تو سامرا از دلتنگی حضرت یار زجه بزنم 

یه بار دیگه....

خواهش می‌کنم...

می دونم آدمی‌زاد به همه‌چیز عادت می‌کنه.... خواهش می‌کنم نذار عادت کنم... نذار درد نکشم... نذار حالم خوب باشه... نذار عشقت از سرم بیفته... تو رو خدا... ولم نکن... 

بزرگترین گردهمایی شیعیان... اونم وقتی دشمن‌ترین دشمنان اهل بیت مستقیما و علنا تهدیدمون کردن... تو رو خدا حضور تو این صف‌کشی علیه اشقیا رو ازم نگیر... اگه تو اربعین امسال شهید بدیم و من سر و مر و گنده تو خونه بمونم.... دیوونه میشم... امسال می‌تونم با یه پیاده‌روی ساده وحشت به دل خبیث‌ترین موجودات روی زمین بندازم... این فرصت رو ازم نگیر خدا... بذار برم تو مایه داد بزنم مرگ بر اسرائیل... بذار تو کربلا فریاد بزنم الموت لرزید الزمان... حتی عربی‌اش رو هم درست حسابی بلد نیستم ولی یاد می‌گیرم... بندم نکن تو این خونه‌ی امن و امان... وقت پیکاره، من خاک بر سر رو زمین‌گیر خونه و زندگی نکن... 

میم سین بنر منطقه‌ی ما رو با خودش برد اربعین. دیروز راه افتادن، بنر رو هم برد که هرجا تو مایه تونست بچسبونه به دیوار و روایتگری کنه... لال بشه زبونم اگه تو این روزها به درد روایتگری جنگ حق و باطل نخوره... خاک تو دهنم که برای چرت و پرت گفتن باز میشه اما اونجا که باید برای مخاطبی که باید برای محتوایی که باید نه... چقدر میم سین رو مسخره می‌کردم من... درد و بلای میم سین و امثال اون بخوره تو سر شکسته‌ی من... 

الان وقت موندن نیست... بمونم که اسرائیل بگه تهدید کردم و یه نفر نیومد؟ الان که تهدید شدیم و صهیونیست‌های کثافت برامون شاخ و شونه کشیدن باید چند برابر بریم... مگه من پا شکسته همیشه نمی‌خواستم تو راه کربلا بمیرم؟ پس الان چرا نشستم...

الان نباید ایران موند... نباید...

میخک ۳ ۳
میخک

فردا ۷ صبح کاروانمون راه میفته 

و من ۷ صبح فردا کجام؟ ۸ صبح چی؟ پس‌فردا چی؟ پسون‌فردا چی؟

هیپنو تیک

تو در مسیر حسین(علیه السلام) هستی میخک...

 

شک ندارم...

تو باعث افتخار منی به عنوان یه دختر

 

و یه الگویی برای همه ی ما  :) 

دارم دق می‌کنم صبا 

دارم می‌میدم صبا 
بعد از اون طرف وحشت دارم که: اگه از این غصه نمردم چی؟ 

تو منو نمی‌شناسی صبا 
خودم گند زدم
خودم پای خودم زنجیر کردم 
منو دعوت کرده بودن.  من خودم دعوت نامه رو پس فرستادم و همه چیز رو خراب کردم 
من خودم خودم رو بی‌لیاقت کردم...


حالم نابوده صبا 
میترسم 
می‌بینم کسایی که یه سال رفتن، سال بعد بی تاب بودن اما رفتنشون جور نشد، از سال بعدتر دیگه شور و اشتیاقشون خوابید... نمی‌خوام غمم سرد شه... آتیش دلم خاموش شه....

شبکه اجتماعی ویترین

سلام

ایام به کام

دعوت می کنم برای انتشار سریع و ساده یادداشت ها و ارتباط سریع با مخاطبین وبلاگ از شبکه اجتماعی ویترین استفاده نمایید

+ اکنون نام کاربریتان ازاد است

دانلود از کافه بازار

https://cafebazaar.ir/app/ir.vitrin.app

با سپاس

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان