به گمانم که میان همه زائر هایت
فقط امضای برات دل ما جا مانده
بغضم رو قورت میدم. خاطرات جمعه نصر از جلوی چشمهام میگذره. داد میزد. فحش میداد. نفرین میکرد. سه شبانه روز از سردرد خوابش نمیبرد. گریهلش بند نمیومد. اون زمان نمیدونستم اگه برم تا این حد واکنش نشون میده. الان میدونم و مطمئنم. بغضم رو قورت میدم. اون موقع حال جسمیاش خوب بود؛، الان نه. الان بارداره و استرس براش مثل سم میمونه.
بغضم رو قورت میدم. نباید جلوش گریه کنم. تقصیر اون نیست. اگه من لایق اربعین بودم خود امام حسین به دلش میانداخت تا رضایت بده. بغضم رو قورت میدم. همهی گناههام میاد جلوی چشمم؛ نمازهایی که قضا شد، خشمی که کنترل نشد، صبری که به جا آورده نشد، نیش زبونی که مهار نشد و... معلومه که هر کس و ناکسی رو اربعین راه نمیدن. معلومه که هر بی لیاقتی تو سفینهی نجات جا نداره. پارسال هم در دیزی باز بود، حیای من کجای رفته بود؟ معلوم بود که من کجا و اربعینیها کجا!
گوشی دستم میگیرم تاحواسم پرت شه. میرم ایتا، کانال مزون حجاب، به ادمین پیام میدم "سلام وقتتون بخیر، این مدل برای اربعین به اندازه کافی خنک هست؟" و منتظر جوابش میمونم. آخه من هنوز به کرامت این خاندان امید دارم...
فرزندان حضرت زهرا (س)، گریه کنید. وقتی هیچ راه دیگری برای مبارزه نیست، گریه کنید. نه در پستوها، نه در خلوت، نه بیصدا. بلند بلند جلوی چشم همه گریه کنید. نگذارید داغ غزه سرد شود. گریه کنید تا دنیا بفهمد عزادارید، تا از یاد دنیا نرود عزایی هست که نیاز به عزاداری دارد. ناله و شیون کنید. غم را در چهره بریزید. بغصتان را قورت ندهید و بیجهت لبخند بر لب ننشانید که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده! گریه کنید...
داریم کربلا رو میبینیم
خدایا ما واقعا داریم کربلا رو میبینیم
داریم هیچ کاری نمیکنیم
نشستیم و نگاه میکنیم
باورم نمیشه
این جملهی "غزه به خانههایتان آمد و شما چشم بستید." برایم سنگین بود. قبلا هم مشابهش را زیاد شنیده بودم. "بابا ما خودمون بدتر از غزهایم... ایران هم غزه شده... الان نه که ما خیلی وضعمون از غزه بهتره؟... و..." بس کنید. اگر واقعا کور و کرید و نمیفهمید که هیچ، اما اگر به عنوان آرایه ادبی و تشبیه و تمثیل و امثالهم اسم غزه رو همردیف مشکلات خودتان میآورید شما را به خدا بس کنید. غزه شبیه ندارد. و ما موجودات سنگدل وقیحی هستیم که غصهی غزه را دیدهایم و زندهایم...
مردم را به قتل میرسانند، آوارهاشان میکنند، بچههایشان را یتیم و بیکس میکنند، به بند اسارت جسمی و ذهنی میکشندشان، گرسنگی میدهند و... حکایت جنوب شرقی آسیا یا یک کشور خاص هم نیست، کل دنیا همین است. همیشه همین بوده. خدا هم در قرآن تاییدش کرده. نگفته مردمانی از قومی خاص و زمانی خاص را در رنج آفریدیم؛ گفته انسان را، بشریت را، مردم را در رنج آفریدیم.
خدا پدر و مادر محسن چاووشی و کاظم بهمنی را بیامرزد. قاعدهای موزون و دقیق نوشتهاند. کشورتان زخم برداشته؟ میهنتان در تنگناست؟ حال ملتتان خوب نیست؟ علاج در وطن است! این قانون همیشه، برای همه صدق میکند. مثال بزنم؟
این روزها حرف اخراج افغانستانیها از ایران سر زبانهاست. میبینم هرکسی از یک وجه ماجرا نگاه میکند و بیانیه صادر میکند که ایراد در فلان بخش ماجراست و مقصر بهمانی است. چه اهمیتی دارد بیانیههای ما؟ قضاوت ما به چه دردی میخورد؟ خواهران و برادران شریف افغانستانی، بالا بروید، پایین بیایید، علاج در وطن است! این تنها فرمول درمان درد هر کشور است. علویهای سوری آواره شدهاند؟ به چاووشی گوش بدهید که حقیقتا علاج تنها در وطن است. لبنان ناامن شده؟ علاج در وطن است. به دمشق حمله شده؟ علاج در وطن است. عراق بهم ریخته؟ علاج در وطن است. شیر مادر و نان پدر سازندگان "علاج" حلالشان باشد.
این قاعده دو جا مورد تشکیک قرار میگیرد: ۱_وقتی ساز و کاری به نام "حمایت از حقوق بشر" و مجموعههای بین المللی مشابه تشکیل میشوند. ۲_ موقعی که امام مبحث "امت واحده" را مطرح میکند. اولی که بر همگان واضح و مبرهن است شعری بیش نیست. اما دومی؟ نمیدانم... مطمئن نیستم... شاید فعلا وجود ندارد...شاید هنوز ایدهاش به مرحله اجرا نرسیده. البته بعضی جاها چرا، استثنا در نظر میگیریمشان. انگار نظم نوین جهانی ماتریکس باشد و همه در آن گیر افتاده باشیم،
یمن از ماتریکس خارج شده، غیر از یمن کشوری را ندیدهام که تماما از ماتریکس خارج شده باشند. البته انصار الله هم که کل کشور یمن به حساب نمیآید، ما با اغماض حسابش کردهایم. آدمها چرا، گروهها و احزاب چرا، اما کل یک ملت از زندان این قاعده رهایی پیدا کنند؟ ندیدهام راستش.
تازه حتی این افراد و ملل خارج از ماتریکس هم نقش کاتالیزوری درمان را ایفا میکنند. خودشان علاج نیستند. در مسیر نجات دادن خودتان همراهیاتان میکنند، نه که به جای شما بیاییند نجاتتان دهند. از حاج قاسم که مرد میدانتر نداریم، داریم؟ حاج قاسم هم اگر کسی از سوریه تحویلش نمیگرفت کار به جایی میبرد؟ اگر مردم سوریه مثل چند ماه قبل راه را برای جولان داعش باز میکردند میتوانست آنجا قدم از قوم بردارد؟ تهِ اثربخشی امت واحده هم نقش کمکی فرایند شروع شدهی علاج است. تا خودِ وطن علاج را نخواهد و برایش تلاش نکند هیچ کاری از دیگری برنمیآید. جز اینکه بیاییند حرف بزنند، تحلیل کنند، مشورت بدهند، دعا بخوانند. اصطلاح لب و دهن بار معنایی منفی دارد اما، اگر یک لحظه بدون احساسات نگاهش کنیم همهی اینها لب و دهن است دیگر.
فلسطین مثال فوق العادهای برای تشریح فلسفهی این شعر است. تا وقتی که فلسطینیها چشم به کشورهای عرب و شیوخ ممالک اسلامی داشتند، کشورشان ذره ذره آب میشد، مردمشان ذره ذره جان میدادند بدون اینکه دنیا اصلا از مرگشان خبردار شود. زجرکش میشدند و هیچکس صدای نالههایشان را نمی شنید. تا وقتی به مذاکره و گشایش اقتصادی از خارج امید داشتند وضع همین بود. از وقتی آستین بالا زد و کمر همت بست علاج را یافت. غزه را نگاه کنید! غزه علاج یافته! با چشمهای کوتهبین نمیشود تشخیصش داد. باید از بالا نگاه کرد. دنیا برای غزه فقط یک گزینه روی میز گذاشته بود: مرگ ذلیلانه، مرگ تدریجی در سکوت. دردشان مردن نبود، که حقارت و اسارت در جبر. دردشان را علاج کردند. انتخاب تازهای ساختند و گزینهی خودشان را آوردند روی میز. تف انداختند روی گزینههای تحمیلی. "یا پیروز می شویم یا کربلای دیگری رخ میدهد." دو گزینه که هردو گزینه اوج از عزتند و رهایی.
خندهدار است که اهل غزه تازه وقتی که کور و کر بودن دنیا را پذیرفتند، از حصار نامرئی بودن آزاد گشته، دیده و شنیده شدند. آن طرف ماجرا عدهای برای مشکلاتشان به کشورهای قدرتمندتر پناه بردند. نتیجه چه شد؟ هی بیآزار بودن و بچهی حرفگوش کنِ ابرقدرتها بودن را به تمام زبانها تکرار کردند، نتیجه چه شد؟ از تمام خط قرمزهایشان گذشتند تا دنیا آب و نانشان بدهد، نتیجه چه شد؟ الحمدالله در عصر اینترنت دیگر کسی بدون خبر نمیماند.
علویانِ سوری که قتلعام میشدند مانده بودم دلم برایشان بسوزد یا نه. چند نفر بودند؟ چقدر سخت بود که جلوی داعشیهای ریش تراشیده و کراوات بسته بایستند؟ اصلا میگوییم اسد شیطان رجیم بود و نخواستند از دولتش دفاع کنند. چرا خودشان تلاش نکردند سرنگونش سازند و انقلاب کنند؟ چرا ایستادند تا در کشورشان کودتا شود؟ قصدم توبیخ نیست. من اصلا در مقام سوال پرسیدن نیستم. دلسوزیام هم به درد کسی نمیخورد. فقط وقتی مرگ و میرهای سوریه را میبینم صدای چاووشی در ذهنم پخش میشود. اگر مردمِ آنجا هم باور میکردند علاج در وطن است و بجای دلخوش کردن به کودتاچیان علاج را میساختند، شاید سرنوشتشان طور دیگری میشد. افغانستانیها اگر طالبان را نمیخواستند چرا اینقدر راحت کشور را به آنها سپردند؟ اگر "وطن" میخواستند چرا در کشور دیگری خانه و کاشانه ساختند؟ درست است که امت واحده باید حامی هم باشند اما، در بهترین حالت هم باز وطنشان علاج نمیشود.
زیادی حرف زدم. نمیدانم اصلا توانستم انسجام مطالب را حفظ کنم و منظورم را برسانم یا نه. در آخر آیا رفتاری که با اتباع میشود را محکوم میکنم یا نه؟ نه من مقامی دادم نه جایگاه اجتماعی نه صفحه پربازدیدی که محکوم کردن و نکردنم مهم باشد! فقط یک پیام به عزیزان افغانستانی دارم: به وطن رجوع کنید تا عزیز شوید. تا امت واحده ساخته نشده باشد، دوری از وطن نتیجهی اجتناب ناپذیر دوری از وطن است. ایران سعی میکند برخلاف جهت رود نظم نوین جهانی حرکت کند اما هنوز دیوار ماتریکس را نشکسته. هنوز یک عالم ملاحظات دارد. من دیدم که ایران تلاش کرد علاجتان باشد اما از یک جایی بیشتر، دیگر نمیتواند. علاج هرکسی در وطن است...
از اینکه شبیه کسایی بشم که ازشون متنفرم
از اینکه دل بشکنم و اهمیتی ندم
از اینکه تو باتلاق تعصبات خودم گیر کنم
از اینکه برای شنیدن حرف دیگران کور و کر بشم
از اینکه نسبت به درد مردم بیتفاوت باشم
از اینکه حب دنیا فلجم کنه
از اینکه دستانداز مسیر رشد بشم
از خیلی چیزها...
من میترسم خدایا. به خودم اعتماد ندارم. خودت نجاتم بده....
قبل از شروع برنامه به کارشناس گفتم " سوالی که به من دادن اینه که دستاورد همبستگی ملی و حمایت مردم از نظام در طول جنگ ۱۲ روزه چی بود؟ من نمیخوام سوالی تا این حد کلیشهای بپرسم. اگر از نظر شما موردی نداره میخوام سوالی بپرسم که واقعا دغدغه خودم هم هست..." چون سوالات قبلا با کارشناس هماهنگ شده بود و من هیچ نقشی جز پرسشگر نداشتم وظیفه خودم دونستم که تغییر سوال رو به کارشناس اطلاع بدم؛ که کاش نمیدادم و میذاشتم وسط برنامه غافلگیر بشه :/
جناب کارشناس مخالفت کرد و یه عالم صغری کبری چید که چرا نباید این سوال رو بپرسم. فحوای کلامش این بود که در شرایط حساس کنونی پرسیدن این سوالات جایی نداره و دست گذاشتن رو چنین موضوعاتی وفاق شکنه.
همچنان زورم میومد سوالات کلیشهای بپرسم، جاش یه سوال جدید طراحی کردم و گذشت. ولی کاش همون سوال خودم رو جلوی چشم همه پرسیده بودم.
همبستگی و اتحاد عالیه اوکی، اما آیا برای این همبستگی لزوما باید خط قرمزهای سابق نظام رو فراموش کرد؟ اگر کشف حجاب حرام سیاسی بوده بخاطر شرایط حساس کنونی حلال میشه؟ بابد رهاش کرد؟
من نمیگم معترضها دنبال لخت شدن بودن، اما عدهی نه چندان کمی بودن که میخواستن لخت شن، آیا بخاطر شرلیط حساس کنونی لخت شدن بلا مانعه؟ چون نیم تنه و شلوارکشون طرح پرچم ایرانه بریم بغلشون کنیم و از حمایتشون غرق شادی بشیم؟
کارشناس محترم گفت اسرائیل نابود بشه حجاب هم خود به خود درست میشه. واقعا؟ فرهنگ ایرانی اسلامی که در درون مردم بمیره با نابودی اسرائیل خود به خود دوباره زنده میشه؟
گفت به قول سردار سلامی ما با همین بیحجابها به جنگ اسرائیل میریم. حاجی کاش من رو توجیه میکردی که چطور... باز با بی حجاب نورمالها کنار میام اما با کسایی که حیای وجودشون رو سر بریدن نه. اونا چه مشکلی با اسرائیل دارن؟ واقعا کسی که رو بدن خودش و ناموسش غیرت نداره رو خاکش غیرت خواهد داشت؟ سواله برام...
کارشناس طوری حرف زد که گویی این جنگ مقطعیه و خیلی زود تموم میشه و بعدش میشه به مسائل فرهنگی اجتماعی هم رسیدگی کرد. واقعا؟ کوتاه مدته؟ جنگ به زودی تموم میشه؟
۱_ یکی از اقوام دورمان پیرزنی صد و خوردهای ساله بود به نام جیران. این زن همزمان با چند فرد جوان و میانسال و نوزاد مبتلا به کرونا شد. همهاشان مردند، جیران زنده ماند. مرد و زن و کودکی که صحیح و سالم بودند با کرونا از پا در آمدند اما جیران آخ نگفت و بعد از یک ماه استراحت در خانه خوب خوب شد. البته که سال بعدش به رحمت خدا رفت اما یادم هست آن موقعها جیران برای همهامان شده بود ضرب المثل. وقتی میخواستیم به قدرت معجزه الهی اشاره کنیم میگفتیم "خدایی که جیران را زنده نگه داشتی، فلان مشکل ما را هم حل کن"
اینها را گفتم که بگویم بعد جنگ ضرب المثل جدیدی وارد ادبیات خانوادهامان شده. "خدایی که مانع ریاست جمهوری جلیلی شدی، ما را هم از خطر حفظ کن"
۲_ از این به بعد خواستید (وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم) را معنی کنید حتما جلیلی را مثال بزنید. عمق ماجرا با آوردن اسمش کاملا جا میافتد. اگر او رئیس جمهور شده بود و مذاکره نمیکرد مقصر جنگ بود، اگر مذاکره میکرد هم مقصر بود چون لابد زبان جهان را بلد نبوده. اگر رای آورده بود خون تک تک هزار شهید غیرنظامی را پای تندروی و تحجر او میگذاشتند. الان؟ خدا جلیلی را خیلی دوست داشته که از اتهام "آغازگر جنگ" نجاتش داده.
۳_ کاملا قابل تصور است جلیلی اگر رئیس جمهور بود در این جنگ پودر شده بود. پزشکیان راحت است. همین که مانع جنگیدن نیروهای مسلح نشود از شجاعت اوست، اگر هم جلوی خبرنگار آمریکایی قوز کرده و مغموم ترامپ را تطهیر کند و برای اینکه باور کنند صلحطلب است به التماس بیفتد، از کیاست و سیاست اوست.
۴_ البته که پزشکیان را هم خدا زیاد دوست دارد. همین که در استخارهاش آنقدر مستقیم گفته بود که وارد شدنش به پاستور چه عاقبتی دارد یعنی دوستش داشته. خودش به میدان امده و بدون واسطه و بدون پردهپوشی اتمام حجت کرده.
۵_ دلم میخواهد تک تک آنهایی که دم انتخاب جلز و ولز میکردند که اگر جلیلی بیایید جنگ راه میاندازد و تهران بمباران میشود و... را پیدا کنم، بروم صاف زل بزنم در تخم چشمانشان. هیچ حرفی ندارم بزنم، فقط نگاهشان میکنم. میخواهم ببینم از رو رفتهاند یا نه. به خدا که بحث هم زدن گذشته نیست، من از تکرار میترسم. این سه سال باقی مانده خوب یا بعد خواهد گذشت، از آینده نگرانم. من هم دوست دارم روی اراجیف گفته شده سرپوش بگذارم و بگویم عیبی ندارد، صدایش را در نیاورید تا وفاق بهم نخورد. اما از اینکه مردم خودمان این اراجیف را باور کنند وحشت دارم.
۶_ کارشناسِ مهمانِ برنامه میگقت از دستاوردهای مذاکرهی آقای عراقچی این بود که مردم فهمیدند نظام بیگناه است و آمریکا جنایتکار، برای همین وفاق شکل گرفت و همه پشت نظام در آمدند. کارشناسِ میزبان دهانش باز مانده بود. از شدت بهت و حیرت قیافه خندهداری پیدا کرده بود. با همان حالت گفت "یعنی شما باید در تله مذاکره میافتادی و فریب ترامپ را میخوردی و کشورت غافلگیرانه مورد حمله قرار میگرفت و دهها فرمانده و نخبهات کشته میشدند و هزار نفر بی گناه زن و بچه به شهادت میرسیدند تا مردم بفهمند آمریکا جنایتکار است؟؟؟ برای تبیین مردم و ایجاد وفاق کار فرهنگی بکن! کار رسانهای بکن! چرا بابد مردم بمیرند؟!"
اتحاد ایجاد شده ثمرهی خون شهداست، نه دستاورد مذاکره. اینکه دولتیها وفاق را دستاورد خودشان بنامند حقیقتا زور دارد.
۷_ سرباز روح الله خیلی خوب در یک جمله مصاحبه پزشکیان را تحلیل کرد "آمریکاییها اساسا اینطور حرف زدن ما رو باور نمیکنن" شما هم اگر زیاد حرص و جوش خوردهاید همین یک جمله را با خود مرور کنید تا آرام شوید. آمریکاییها خوب میدانند ایران صاحب دارد و صاحبش جلوی شیطان بزرگ قد خم نمیکند. آنها هم بیخیال چهل سال مرگ بر آمریکا گفتنهای ما نمیشوند. فقط کمی آبرویمان رفت، یک نیمچه فرصتی هم پیش آمده بود که پرپر شد. فکر کنید این فرصت هرگز به وجود نیامده بوده. نه خانی آمده نه خانی رفته. اینطوری حداقل روح و روانتان کمتر بهم میریزد. فقط خدا کند مردم ما هم مثل آمریکاییها این حرفها را باور نکنند...
۸_ ما به دیپلومات حرفهای نیاز مبرم داریم. ما نیاز داریم به کسانی که زبان دیپلوماسی را بلدند. چه کسی گفته جنگ جدا از سیاست است؟ دیپلوماسی جنگی دقیقا آن چیزی است که میتواند در شرایط موجود ما رو جلو ببرد. باید خیلی سبک مغز باشی که در شرایط جنگی دیپلوماسی غیرجنگی را پیش بگیری و سرت را عین کبک در برف کنی که نتانیاهو مقصر جنگ بود و او هم که چند صباح دیگر باید پستش را تحویل بدهد و بعد از آن ماییم و دوگانهی مذاکره_جنگ بر سر پیمان ابراهیم...
۹_ آقای عراقچی را زیاد دعا کنید. من نمیدانم چه کار میکنند و چه کار نمیکنند. در شرایط جنگی تجزیه و تحلیل کردن مشکل و تقریبا غیرممکن است. فقط دعا میکنم که همان دیپلومات حرفهای زبانِ جنگ بلدی باشند که به آن نیاز داریم. خداوکیلی در عجب بزنگاه تاریخیای عجب مسئولیت سنگینی به دوششان افتاده، دعا کنیم خدا از همه جور خطری حفظشان کند...