چاووشی را به دنیا صادر کنیم
مردم را به قتل میرسانند، آوارهاشان میکنند، بچههایشان را یتیم و بیکس میکنند، به بند اسارت جسمی و ذهنی میکشندشان، گرسنگی میدهند و... حکایت جنوب شرقی آسیا یا یک کشور خاص هم نیست، کل دنیا همین است. همیشه همین بوده. خدا هم در قرآن تاییدش کرده. نگفته مردمانی از قومی خاص و زمانی خاص را در رنج آفریدیم؛ گفته انسان را، بشریت را، مردم را در رنج آفریدیم.
خدا پدر و مادر محسن چاووشی و کاظم بهمنی را بیامرزد. قاعدهای موزون و دقیق نوشتهاند. کشورتان زخم برداشته؟ میهنتان در تنگناست؟ حال ملتتان خوب نیست؟ علاج در وطن است! این قانون همیشه، برای همه صدق میکند. مثال بزنم؟
این روزها حرف اخراج افغانستانیها از ایران سر زبانهاست. میبینم هرکسی از یک وجه ماجرا نگاه میکند و بیانیه صادر میکند که ایراد در فلان بخش ماجراست و مقصر بهمانی است. چه اهمیتی دارد بیانیههای ما؟ قضاوت ما به چه دردی میخورد؟ خواهران و برادران شریف افغانستانی، بالا بروید، پایین بیایید، علاج در وطن است! این تنها فرمول درمان درد هر کشور است. علویهای سوری آواره شدهاند؟ به چاووشی گوش بدهید که حقیقتا علاج تنها در وطن است. لبنان ناامن شده؟ علاج در وطن است. به دمشق حمله شده؟ علاج در وطن است. عراق بهم ریخته؟ علاج در وطن است. شیر مادر و نان پدر سازندگان "علاج" حلالشان باشد.
این قاعده دو جا مورد تشکیک قرار میگیرد: ۱_وقتی ساز و کاری به نام "حمایت از حقوق بشر" و مجموعههای بین المللی مشابه تشکیل میشوند. ۲_ موقعی که امام مبحث "امت واحده" را مطرح میکند. اولی که بر همگان واضح و مبرهن است شعری بیش نیست. اما دومی؟ نمیدانم... مطمئن نیستم... شاید فعلا وجود ندارد...شاید هنوز ایدهاش به مرحله اجرا نرسیده. البته بعضی جاها چرا، استثنا در نظر میگیریمشان. انگار نظم نوین جهانی ماتریکس باشد و همه در آن گیر افتاده باشیم،
یمن از ماتریکس خارج شده، غیر از یمن کشوری را ندیدهام که تماما از ماتریکس خارج شده باشند. البته انصار الله هم که کل کشور یمن به حساب نمیآید، ما با اغماض حسابش کردهایم. آدمها چرا، گروهها و احزاب چرا، اما کل یک ملت از زندان این قاعده رهایی پیدا کنند؟ ندیدهام راستش.
تازه حتی این افراد و ملل خارج از ماتریکس هم نقش کاتالیزوری درمان را ایفا میکنند. خودشان علاج نیستند. در مسیر نجات دادن خودتان همراهیاتان میکنند، نه که به جای شما بیاییند نجاتتان دهند. از حاج قاسم که مرد میدانتر نداریم، داریم؟ حاج قاسم هم اگر کسی از سوریه تحویلش نمیگرفت کار به جایی میبرد؟ اگر مردم سوریه مثل چند ماه قبل راه را برای جولان داعش باز میکردند میتوانست آنجا قدم از قوم بردارد؟ تهِ اثربخشی امت واحده هم نقش کمکی فرایند شروع شدهی علاج است. تا خودِ وطن علاج را نخواهد و برایش تلاش نکند هیچ کاری از دیگری برنمیآید. جز اینکه بیاییند حرف بزنند، تحلیل کنند، مشورت بدهند، دعا بخوانند. اصطلاح لب و دهن بار معنایی منفی دارد اما، اگر یک لحظه بدون احساسات نگاهش کنیم همهی اینها لب و دهن است دیگر.
فلسطین مثال فوق العادهای برای تشریح فلسفهی این شعر است. تا وقتی که فلسطینیها چشم به کشورهای عرب و شیوخ ممالک اسلامی داشتند، کشورشان ذره ذره آب میشد، مردمشان ذره ذره جان میدادند بدون اینکه دنیا اصلا از مرگشان خبردار شود. زجرکش میشدند و هیچکس صدای نالههایشان را نمی شنید. تا وقتی به مذاکره و گشایش اقتصادی از خارج امید داشتند وضع همین بود. از وقتی آستین بالا زد و کمر همت بست علاج را یافت. غزه را نگاه کنید! غزه علاج یافته! با چشمهای کوتهبین نمیشود تشخیصش داد. باید از بالا نگاه کرد. دنیا برای غزه فقط یک گزینه روی میز گذاشته بود: مرگ ذلیلانه، مرگ تدریجی در سکوت. دردشان مردن نبود، که حقارت و اسارت در جبر. دردشان را علاج کردند. انتخاب تازهای ساختند و گزینهی خودشان را آوردند روی میز. تف انداختند روی گزینههای تحمیلی. "یا پیروز می شویم یا کربلای دیگری رخ میدهد." دو گزینه که هردو گزینه اوج از عزتند و رهایی.
خندهدار است که اهل غزه تازه وقتی که کور و کر بودن دنیا را پذیرفتند، از حصار نامرئی بودن آزاد گشته، دیده و شنیده شدند. آن طرف ماجرا عدهای برای مشکلاتشان به کشورهای قدرتمندتر پناه بردند. نتیجه چه شد؟ هی بیآزار بودن و بچهی حرفگوش کنِ ابرقدرتها بودن را به تمام زبانها تکرار کردند، نتیجه چه شد؟ از تمام خط قرمزهایشان گذشتند تا دنیا آب و نانشان بدهد، نتیجه چه شد؟ الحمدالله در عصر اینترنت دیگر کسی بدون خبر نمیماند.
علویانِ سوری که قتلعام میشدند مانده بودم دلم برایشان بسوزد یا نه. چند نفر بودند؟ چقدر سخت بود که جلوی داعشیهای ریش تراشیده و کراوات بسته بایستند؟ اصلا میگوییم اسد شیطان رجیم بود و نخواستند از دولتش دفاع کنند. چرا خودشان تلاش نکردند سرنگونش سازند و انقلاب کنند؟ چرا ایستادند تا در کشورشان کودتا شود؟ قصدم توبیخ نیست. من اصلا در مقام سوال پرسیدن نیستم. دلسوزیام هم به درد کسی نمیخورد. فقط وقتی مرگ و میرهای سوریه را میبینم صدای چاووشی در ذهنم پخش میشود. اگر مردمِ آنجا هم باور میکردند علاج در وطن است و بجای دلخوش کردن به کودتاچیان علاج را میساختند، شاید سرنوشتشان طور دیگری میشد. افغانستانیها اگر طالبان را نمیخواستند چرا اینقدر راحت کشور را به آنها سپردند؟ اگر "وطن" میخواستند چرا در کشور دیگری خانه و کاشانه ساختند؟ درست است که امت واحده باید حامی هم باشند اما، در بهترین حالت هم باز وطنشان علاج نمیشود.
زیادی حرف زدم. نمیدانم اصلا توانستم انسجام مطالب را حفظ کنم و منظورم را برسانم یا نه. در آخر آیا رفتاری که با اتباع میشود را محکوم میکنم یا نه؟ نه من مقامی دادم نه جایگاه اجتماعی نه صفحه پربازدیدی که محکوم کردن و نکردنم مهم باشد! فقط یک پیام به عزیزان افغانستانی دارم: به وطن رجوع کنید تا عزیز شوید. تا امت واحده ساخته نشده باشد، دوری از وطن نتیجهی اجتناب ناپذیر دوری از وطن است. ایران سعی میکند برخلاف جهت رود نظم نوین جهانی حرکت کند اما هنوز دیوار ماتریکس را نشکسته. هنوز یک عالم ملاحظات دارد. من دیدم که ایران تلاش کرد علاجتان باشد اما از یک جایی بیشتر، دیگر نمیتواند. علاج هرکسی در وطن است...