کمی بیش از روزانه نویسی جنگی
۱_ مد شده هرکس میخواد از وطن بنویسه قبلش حتما از بسیج و سپاه و نظام بیزاری بجویه (؟). حالا بقیهاش رو هم نگه حتما یه گریزی به نفرتش از بسیج می.زنه. اصلا بیزاری جویی از اسرائیل بدون بیزاری جویی از بسیجیها انگار براشون غیرممکنه. عیب نداره برادر، شما از ما بیزاری بجو عوضش از کشورت دفاع کن. عیب نداره هرچی میخوای به من و امثال من فحش بده اما پشت ایران رو خالی نکن. از نظر من عیبی نداره، بهش عادت کردم. ولی اینکه تو هم بهش عادت کردی و به نظرت عیبی نداره یه خورده قشنگ نیست. برای منِ بسیجی فحش خوردن و تهمت شنیدن عادیه اما برای تو عادی شدن فحاشی کردن قشنگ نیست. باز هم هرجور صلاحه.
۲_ این اوضاع جون میده برای خوندن کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران. نخوندمش اما حس میکنم خیلی مناسب حال و هوای این روزها باشه. امروز روزیه که ایرانی بودن و مسلمان بودن از هم جدا نیست، چون دشمن ایران و اسلام یکسانه. امروز وطنپرست بودن و مذهبی بودن جفتش یه معنی داره، چون دشمن وطن و مذهب جفتشون یه نفره. و چقدر خوشحالم از این تقارن. چقدر خدا رو شکر میکنم بابت این هممسیری.
۳_ هیچوقت خودم رو وطنپرست ندونستم. چرا؟ شاید چون وطنپرستها معمولا گرایشات نژادپرستانه دارن و من از ذرهای نژادپرستی بیزارم. شاید چون نسبت به خاکم همیشه فقط احساس تکلیف داشتم نه چیز دیگه. شاید چون اونقدر حماقت و بلاهت از هموطنانم دیده بودم که دیگه به صرف هموطن بودن با کسی نمیتونستم شریف و عزیز بدونمش. میدونید؟ دلم ازش گرفتار بود...
اما به محض شروع جنگ فهمیدم تا چه حد وطنپرستم. خودمم خبر نداشتم اینقدر ایرانم رو دوست دارم. یادم رفته بود دیوانهی این آب و خاکم. حکایت من شده مثل برادری که همیشه با خواهرش دعوا دارن و انگار از هم متنفرن، اما همینکه یکی به خواهرش چپ نگاه کنه آمپر میچسبونه و تا فیها خالدونش رو جر میده.
۴_ الحمدالله برای داشتن نعمت ولی فقیه. الحمدالله، الحمدالله، الحمدالله... میدونید؟ اینکه خود رهبر چطور شخصیتی دارن یا مدل رهبری کردنشون چطوریه یه بحث جداست، داشتن یک ولیِ فقیه سراسر نعمته. آرامش بخشه. دلگرم کننده است. حال خوب کنه. خوندن مطالب خامنهای دات آی آر بهترین کاریه که میتونم این روزها انجام بدم...
۵_ من از صلح تحمیلی میترسم. به خدا که دنبال تسویه حساب سیاسی نیستم. به خدا که هرجا دولت همراهی کنه حاضرم خم شم و دستش رو ببوسم. اما دل نگرانم. از غضب الهی ناشی از عقب نشینی غیرتاکتیکی در جنگ میترسم. صلح تحمیلی یعنی چی؟ یعنی تمام شدن ماجرا طوری که آمریکا راضی برگرده خونهاش و به این نتیجه برسه که ایران رو با زور و قلدری کنترل کنه. اون موقع است که ما دیگه امنیت نداریم. اون موقع است که نه عزت داریم نه استقلال. آقای دولت التماست میکنم پشت ملت باش. ملت الان آمادهان برای مجازات تین رژیم خونخوار. التماست میکنم اسرائیل رو مجازات نشده رها نکن. نگید به دولت ربط نداره که خیلی هم ربط داره....
۶_ هیچوقت اهل گفتن اینکه اگه رئیسی بود فلان و بهمان میکرد و تمام مشکلات رو حل میکرد و.... نبودم. شهید رئیسی خالصانه و از ته دل برای خدمت به ایران تلاش کرد و مزد زحمتش رو هم از خدا گرفت، اما به هیچ وجه دولت بینقصی نداشت. شهید بود، معصوم که نبود! بالا بریم پایین بیاییم اون نقصها واقعی بودن و انکار کردنشون یا قدیسنمایی حقیقت رو عوض نمیکنه. اما خب اینکه از لجِ قدیسنماییِ یه عده بیای چشم بپوشی رو خوبیها و پیشرفتها و حسنهاش هم ته بی انصافیه. همهی اینها رو کفتم که بگم دلم برای امیر عبداللهیان تنگ شده....
آقای عراقچی میشه یه کاری کنی کمتر دلتنگ آقای امیر عبداللهیان بشیم؟ خواهش میکنم...
۷_ لاریجانی یه گفتگوی تلوزیونی داشت دیروز. حرفهاش به دلم نشست. از سخنگوی جنگمون هم راضیام. یه آقایی امروز با اخم غلیظ یه جمله عبری گفت، از اونم راضیام. دو روز بود تو شهر نون پیدا نمیشد. قفسههای فروشگاهها هم جارو شده بودن. از کمبود نهها، بخاطر هجوم مردم و خرید ده برابر نیازشون. الحمدلله نانواییهای شبانه روزی فعال شده و فروشگاهها هم دوباره پر شدن. از این اقدام مسئولین هم بسی راضی و متشکرم.
۸_ نماز جمعه غوغا بود. جدا از کمیت کیفیت آدمها هم متفاوت بود. انگار قلب همه رقیق شده بود. همه میخواستن به همدیگه کمک کنن یه جوری.
۹_ روستاهای لاکچری نیر معروفن. تهرانیها اومدن تو نیر کلب ویلای نقلی شیک ساختن که سالی نهایت یه ماه ازش استفاده میشه. باقی ایام سال خالیه. بدین صورت جمعیت نیر حین تعطیلات نزدیک دو برابر میشه. امروز که با خانوده رفته بودیم نیر برای طبیعت گردی جمعیت شاید سه برابر شده بود. همهی روستاها پر بود از ماشینهای باکلاس پلاک تهران. اگه یکی دو روزه برگردن سر خونه زندگی خودشون که خب هیچی،ولی اگه برنگردن و بخوان یه مدت ساکن بشن به نظرم خیلی عالیه میشه اگه به عنوان ساکن روستا با مردمش قاطی بشن و از نزدیک زندگیهاشون رو لمس کنن میتونن یه عالم گره از کار مردم باز کنن. میتونن سرمایههاشون رو بیارن وسط برای حمایت از کسب و کارهای خانگی و روستایی. میتونن با پررویی مختص تهرانیها بیفتن دنبال مطالبهگری رفع مشکلات مردم روستا. خیالم راحته که آسیب فرهنگی زیادی هم نمیتونن بزنن، چون قبلا با مسافرتهای مکرر و عیش و نوشهاشون تو تعطیلات قششششنگ ضربهای که باید رو زدن و یه قبله آمال از تهراننشینی و سبک زندگی راحتطلبانه برای اهالی روستاها ساختن. باز وقتی زندگی کنن واقعیتهاشون بیشتر نمایان میشه و بهتره. اینکه شهرنشینها هم روستانشینی واقعی رو تجربه کنن هم با نظرم خیلی خوبه، غرغرهاشون کمتر میشه حداقل.
زیادی خوشبینانه به قضیه نگاه کردم؟