این پست حاوی درد و دل‌های پراکنده و به درد نخور است:

 

 

احساس می کنم بیش از حد از ایده‌ی دو خواهر / دو برادر که یکی‌اشون منفیه یکی‌اشون مثبت استفاده کردم 

 

اسپویل داستانم:

 

آرام، نارام 

نعنا، نارِن 

مارکام، نورکام 

 

حس می‌کنم شخصیت‌های من وقت و توان کافی برای گردش تو این دنیا و باز کردن تمام ابعادش ندارن. یا شاید هم من ندارم؟

 به سرم زده اگه تا وسط‌های قصه نقش خاصی برای آرام پیدا نکردم کلا شخصیتش رو حذف کنم. از اون طرف میگم حیفه این شخصیت که ساخته شده، بمونه جلد دوم شاید به کار اومد 

 

[ وقتی هنوز به ص۲۰۰ نرسیدی و برای جلد دوم نقشه می‌کشی :/ ]

 

اوم... بازهم اسپویلک؛

 

 نعنا رو هم می‌تونم شخصیت منفی کنم، نه؟ 

 

فعلا در حد ایده است ولی اگه عملیاتی‌اش کنم یه پیچش داستانی به حساب میاد. کلی ازش خوشتون میاد و به عنوان قهرمان می شناسیدش بعد از پشت بهتون خنجر می‌زنه. این از پشت خنجر زدنه رو خیلی دوست دارم‌. 

 

هنوز تکلیفم با ولیعهد مشخص نیست. گایز من حتی اسمش رو هم نمی‌دونم هنوز! مطمئن نیستم آدم خوبیه یا بد. مطمئن نیستم سرنوشتش چیه. 

 

اسم برادرش نیهان، خواهرش نارام. اسم پیشنهادی داشتید (در همین سبک) بگید ممنون میشم. 

 

اگه جلد دومی بنویسم، شخصیت‌هاش احتمالا بشن: نیهان / آرام / اون پسره که به کیا کمک کرد / دخترِ استاد ریاضی / یه دختر از خاندان سلطنتی بالایی 

 

سه‌تای اولی رو نسبتا مطمئنم اما دوتای بعدی رو نه. بیخیال کو تا جلد دوم. من هنوز فصل دوم رو تموم کنم هنر کردم. گیر کردم تو قسمت هانیه....

میخک ۸ ۱
میخک

اینجا نوشتن برام خیلی سخت شده 

میخوام یه بار خودم رو مجبور کنم به انتشار مطلبم 

بلکه یخم وا شد

میخک

https://t.me/entesharat_dell

 

اینجا هم هستم اگه کسی خواست...

ن. .ا

اسم یکی از شخصا رو بذارید ن. .ا

همون که هر چی روش کار کردین آخرش آدم نشد

سلام :)


من تلفظ اسمتون رو نمی‌تونم درک کنم، با این تلفظ چطور میخوان صداش کنن؟ حقیقتا تا قضیه تلفظ برام حل نشه نمی‌تونم از اسمی رو استفاده کنم...

اوم.‌.

فعلا شخصیت زن خالی کم دارم فقط.... 
الیته قطعا بعدا شخصیت نیازم میشه 
مخصوصا تو صبوران 
شما رو جز صبوران باید بنویسم

ن. .ا

خب این اسم چون نوشتاری هست نیازی نیست به تلفظش فکر کنید، برای محیط های صرفا نوشتاری چالشی ایجاد نمیکنه

ولی شما برای اینکه مسئله تلفظ رو هم حل کنید میتونید نیما صدام کنید

هم اولش ن داره هم آخرش الف

هم بین نون و الف دو تا کارکتر داره...

:))

تنها اسم مردونه‌ای که پیدا کردم ناخدا بود 

سلام ناخدا :دی
ناخدا یه رهگذر تو زندگی "کیا" باید باشه که نقش کلیدی تو شکل‌گیری هویت جدیدش داره 
البته می‌تونه هم پدر کیا باشه؟
نمیدونم...

شما بگید 
یه شخصیت داریم که پدرش به دلایلی ازش دور بوده و یه کودکی آشفته پردردی داشته. یتیمی و فقر فراوان کشیده. بحران بی‌اعتمادی داره و معتقد به "بخور تا خورده نشی". کلاهبرداره و همیشه مشغول فریب دادن دیگران و همیشه نگرانه از فریب خوردن. الان ثروتمند شده اما چشمش گرسنه است. از زندگی هیچ لذتی نمیبره‌ هیچ خانواده و دوستی نداره و...

دوست دارید چه نقشی تو زندگی این آدم داشته باشید؟ چطور میخواید کمکش کنید؟ 

ن. .ا

کیا اسم شخصیت اصلی یکی از رمانهای من بوده در سن ۱۷ سالگی

کیا بابت یه سرمایه گذاری راهی یه منطقه ی حاشیه ای از یکی از شهرها میشه، ترجیحا شهرهای مرزی، مثلاً برای خرید ارزان کالاهای وارداتی...

اونجا حالش بد میشه، و میبرنش پیش ناخدا که یه پزشک هست و به صورت جهادی اومده تو اون منطقه برای طبابت...

کیا یه بیماری داره و باید هر از گاهی بره چکاپ کنه... و توی همین سفر متوجه بیماریش میشه، و ناخدا این موضوع رو بهش میگه.

سبک زندگی ناخدا ۱۸۰ درجه با کیا متفاوتی اما آدمی هست که زبان کیا رو می‌فهمه و خیلی هم اهل نسخه پیچیدن رفتاری و شخصیتی نیست.

خود دیدن تفاوت سبک زندگی کیا و ناخدا، توسط کیا ، موجب تغییراتی در کیا میشه.

چه جالب..

.
آخه من شخصیت کیا و سیر کلی زندگی‌اش رو چیده بودم قبلا....
پزشک باشه اسمش ناخدا نمیشه که... اوم... باشه پزشکی که ناخدا هم هست :دی 
بهتر. مدت بیشتری با کیا میمونه و کمکش میکنه 
باید پزشک صبوران باشید 
کیا نقاب زده و اومده بین صبوران، ناخدا میفهمه اما به رو نمیاره...


از سبک زندگی ناخدا بیشتر میگید؟ 

ن. .ا

کلا هم شخصیتی مثل کیا باید با یه شخصیت جلالی تکون بخوره، شخصیت جمالی تاثیری روش نداره...

اگر شخصیت ناخدا گفتگو محور باشه، جمالی میشه، اما اگر عمل محور باشه، جلالی میشه

تاثیر با یک رابطه جلالی اتفاق می افته، به مرور جلوه های جمالی هم به کمک میاد

مم میخواستم پدرش این شخصیت باشه که برمیگرده و تمام شناخت‌هاش رو بهم میزنه... اما صرفا یه فداکاری پدر با اینکه خیلی بزرگ و مهم بود اما ‌کافی نیست.... ناخدایی نیز لازم است...

ن. .ا

ناخدا موثرتر هست

ببینید در مورد سبک زندگی یه بحث داریم در مورد چالشهای زندگی ناخدا هم یه محث مهم به اندازه سبک زندگی داریم

این دو اگر کنار هم نباشه، خیلی ناقص و ناقض میشه

مثلاً شما پیامبر رو به عنوان اسوه ببینید

یه سیره و سبک زندگی دارن...

اما اگر نخواید نحوه مواجهه پیامبر در خانه خودش با عایشه و حفصه رو انعکاس بدید

اگر نخواید نحوه مواجهه پیامبر با فامیلهای مثل ابولهب و زنش رو انعکاس بدید

نتوانستید از پیامبر یک الگوی کاربردی بسازید

اون میشه بک الگوی فانتزی ذهنی...

پیامبر در روزهایی که در خانه عایشه یا حفصه بودن، نمی‌تونستم نوه هاشون رو ببینند

باید همه بدونن پیامبر هم تو زندگی شخصی شون با آدم تنگ نظر و حسود و بلکه خبیث تعامل داشتن...

چطور هم زندگی مشترک مسالمت آمیز داشتن هم اون تنگ نظری ها رو مدیریت میکردن؟

اگر کیا در زندگی ناخدا با چالش های زندگی ناخدا مواجه نشه، سبک زندگی ناخدا تاثیر بزرگی روش نخواهد داشت

زشته بگم نفهمیدم ربطش به قصه رو؟ یعنی میدونم چی می‌گید ولی متوجه نمیشم....

ن. .ا

چرا باید زشت باشه؟

شما گفتید از سبک زندگی ناخدا بگم

منم گفتم علاوه بر سبک زندگی، باید از چالش های زندگی ناخدا هم گفت...

مثلا اگر ناخدا فلان رویه ها و مرام ها رو در زندگی خودش داره...

این ناخدا در خلاء بار نیومده...

این ناخدا شاید با برادرش... با همسرش... با فرزندهاش... شاید با همسایه اش... شاید با اقوامش...

اختلافاتی داره... 

مثل تمام انسانهای واقعی کره ی زمین...

حرفم این بود که اگر عقاید و افکار درستی رو به نمایش میذاریم.... لازم هست اون مسیری که طی کرده و اون شرایطی که الان توش قرار داره رو هم ببینیم و نمایش بدیم...

 

خب هرچی بیشتر بگید من خوشحال‌تر میشم و بیشتر استقبال میکنم :دی

باتشکرات فراوان... :`)




نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان