پروزه ی احیای ۱۴۰۴
ارشد ندادم. سر یه مسئلهی خیلی خیلی ساده. حس میکنم گند زده شد به یه سال از عمرم. اعصابم وحشتناک خورده. از دست خودم و از دست کسایی که... بیخیال. هفتاد درصد تقصیر خودم بود. حالم بده. نیاز دارم که خودم حال خودم رو خوب کنم. نیاز دارم یه پروژه اساسی برای نجات این سال هدر رفته از عمرم برنامه ریزی و شروع کنم.
این یه سال رو چطور میتونم نجات بدم؟ اول از همه باید برم جدی جدی دنبال گواهینامه. این تنها چیزیه که ازش مطمئنم فعلا. خیلی هم خوبه (و لازم!) منتها اصلا کافی نیست.
دوره نویسندگی خلاق ثبت نام کنم؟ دو به شکم که اون تاثیر رو بذاره یا نه، یا اصلا جدی بگیرمش در آینده یا نه.
باید امسال (منظور سال بعد) حتما حتما جشنواره تدریس برتر مقام بیارم. باید تو جشنواره قرآن عترت هم مقام بیارم. میخک بشینی سرجات و بگی حسش نیست میزنم تو دهنت خون بالا بیاریها!!! سه روز فرصت داری بشینی یه داستان درمورد سوره انسان بنویسی. برای تدریس هم قشششششنگ وقت بذاریا. هول هولکی از سر وا کنی میزنمتا...
باید معدلم رو ببرم بالا. یه ترم تاثیر چندانی نداره ولی بازهم میتونه کمک کننده باشه. باید موقع فارغ التحصیلی یه معدل قشنگتر از خودم تو کارنامه ثبت کنم. چطور شد؟ ناکافی ناکافی ناکافی...
پکیج مدرسان شریف ۷ میلیونه. جالب شد. بخرم یا بذارم ماه بعد؟ از حنانه پرسیدم که ارزشش رو داره یا نه. جواب بده تا تصمیم بگیرم. واقعا از حالا باید شروع کنم. اشتباهی که پارسال کردم این بود که ندونستم چقدر مطالبش سخته و گسترده و زیاده، خیلی خوش و خرم و آروم آروم شروع کردم به خوندن و واقعا نرسیدم. اشتباه دومم این بود که زود ناامید شدم. در حالی که با درصدهای تباه هم درمیان بعضیا. سهل و ممتنعه. نه اونقدر سخت میگیریم نه اونقدر آسون. هر درس رو ۳۰، ۴۰ درصد بزنم اگه فک کنم دو رقمی بشه آورد (واقعا در این حد هیچکس ارشد نمیخونه!...) می خونم با عشق. میخونم برآی لذت یادگیری. حنانه میگفت کلا درک کردنی و فهمیدنیه. درک و فهم با مدل کنکور خوندن به دست نمیاد. راحت میخونم، اما می خونم. انشالله...
یه چیزی در گوشی بگم؟ این موضوع پنهانترین زوایای غار ذهنی منه. من به مادری همزمان با دانشجوی ارشد بودن فکر میکنم. برای زنی که یک عالم برنامههای بزرگ واسه آیندهاش داره زمان خیلی مهمه. الان مامانها میان میگن ممکن نیست و پودر میشم و.... ولی خب ارشد طبق دیدههای خودم در اون حد وقتگیر نیست. و تو یه سال مرخصی (حتی میشه کردش دو سال بدون حقوق، هوم؟) آدم نیاز داره در جامعه حضور پیدا کنه و یه هوایی تازه کنه. کار رو سخت میکنه اما صرفه جویی در وقته. الان مامانها مجددا میان میگن به هیچ وجه امکان نداره و این افکار خام رو از سرت بیرون کن و تا مادر نشدی بشین درست رو بخون و...
به هر حال، حتی اینم نشد، این یه سال باید پوشهی مطالعه و کسب آمادگی برای مادری رو تو ذهنم فعال کنم. من به هر حال یه زمان باید مامان بشم نه؟ با این اوضاع تا صد سال دیگه هم آماده مادری کردن نیستم و نخواهم بود. بابد یه تکونی به سلامت روح و روان و جسم خودم بدم. این گزینه شامل ریز موارد زیادیه که هنوز خودم هم دقیق درموردش نمیدونم.
نباید بذارم مدرسه ۱۰۰ درصد وقتم رو بگیره. به قول آقای نون الف، تعادل تعادل تعادل...
دیگه چطور میشه این یه سال رو نجات داد؟ هیچکدوم به نظرم کافی نیستن... سال مهمی بود... همچنان حالم خرابه و سرم پر از درد. تو ۶ ماه از سال کلی شعر و داستان بنویسم، گواهینامه بگیرم و برای ارشد بخونم، ۶ ماه بعدی معلم خوبی باشم و همچنان ارشد هم بخونم و گوشه چشمی هم به مادری داشته باشم حس میکنم با اندازه کافی وقت گیر هست... اما... راضیام نمیکنه.... امسال نباید اینقدر معمولی بگذره...
حفظ چطوره؟ هوم؟ از حفظ جز سی شروع کنیم که آسونترینه و موقع مدرسه حفظش بودم. هی! میخک خیلی زشته که جز سی رو حفظ نیستی!
یکم قشنگ شد نه؟
شما باشید دیگه چی به این پروژه اضافه میکنید؟
واقعا واقعا باید این عصبانیتم رو حفظ کنم و یه سال با عزم راسخ پاش وایستم... خدایا به امید تو...
+ نمیدونم بیان باقی میمونه یا نه. اگه موند انشالله هر ماه میام گزارش میدم...