سلام بر نویسندهی خار و میخک
میدانید آقا یحیی، نوشتن برای من مثل چشم میماند. یک چشم مخصوص برای دیدن دنیا، و دیدن درون خودم. مثل یک گوش برای شنیدن صداهای نشنیدنی، و صدای قلب خودم. مثل زبانی برای چشیدن طعمهایی که شاید هیچوقت در دنیای واقعی نتوانم بچشم. من با نوشتن دست نیافتنیترین رویاها را لمس کردم. از وقتی فهمیدم شما هم دست به قلم بودهاید، برایم یک معنای دیگر پیدا کردهاید. کاش میشد ازتان بپرسم نوشتن برای شما چطور معنا میشود. اصلا از کی اولین واژهها را پشت هم ردیف کردید؟ من اولش فقط به شوق شناختن دوبارهی جهان پیرامون و درون خودم شروعش کردم. شناخت عقلانی خشک و دردناک است. نوشتن واقعیت تلخ را رویاگونه و شاعرانه و دوست داشتنی میسازد. بعد یک مدت گفتم خب که چه؟ آخرش که چه؟ خودم را معتاد مخدر دیدم و تصمیم گرفتم از توهم بیرون بیایم. خواندن و دیدن و شنیدن راههای بسیار منطقیتری برای شناخت دنیا هستند. دنیا نیازی به کلمات من نداشت. نوشتن را کنار گذاشتم.
بعدتر دیدم نه، میشود با نوشتن یک عالم حرف دل را با عالم شریک شد. در انتخاب موضوع وسواس داشتم اما. هنوز هم دارم. قرار نیست هر گزافهی بیارزشی را به خورد مردم داد. قرار نیست هدف از نوشتن صرفا سرگرمی باشد. واژه برای من قداست دارد. قلم قداست دارد. این وبلاگ را نبینید که پر است از چرندیات. اینجا غار تنهایی من است. هرچند که همینجا را هم هر از چندی به بهانه مفید نبودن شخم میزنم.
داشتم میگفتم آقا یحیی. تصمیم گرفتم از بدی آدم بدهای واقعی بنویسم و از خوبی خوبهای واقعی تاریخ بگویم. شخصیت منفی تمام قصههای من صهیونیسم است آقا یحیی. و شما؟ قبلتر برایم شبیه شخصیت مربی و راهنمایی بودید که قهرمان قصه را برای میدان نبرد آماده میکند. ولی حالا، از وقتی شنیدم که گل میخکی را علیه خار استکبار برافراشتهاید، خود آرمانیام را در شما میبینم آقا یحیی.
من همچین نوشتنی را دوست دارم آقا یحیی. که بجنگی و از جنگت بنویسی، نه که دور از میدان نبرد، خالی از تجربه، صرفا از قوه خیال کمک بگیری. من از کودکی هم هیچوقت آرزو نکردم دکتر و مهندس و معلم شوم. من میخواستم نویسنده شوم آقا یحیی، نویسندهای عین شما. که در یک دستم خودکار باشد و در دست دیگرم تفنگ. جور خودکارم که تمام شد با گلوله و نارنجک خط به خط تاریخ را بنویسم. تفنگم را اگر گرفتند با قلم در کنج اسارت نبرد را ادامه بدهم.
کاش عربی بلد بودم. دوست داشتم رمانتان را به زبان خودتان بخوانم آقا یحیی...