صبح شنبه‌ی خود را چگونه آغاز کردید

پلان اول: انفجار آب‌گرم‌کن 

پلان دوم: زیر سرم 

 

+این پست به‌روز خواهد شد

میخک ۸ ۴

نع

نع اسم رمز یه نفریه که از خیلی قبل‌ میشناسمش. همکلاسی دوران ابتدایی‌ام بود. بعدتر با من اومد نمونه دولتی اما کلاس‌هامون جدا بود و فقط تو حیاط مدرسه می‌دیدمش. دوران دبیرستان هم من دوباره نمونه قبول شدم اما اون رفت مدرسه غیرانتفاعی.

سال کنکور رسید. جفتمون خراب کردیم. نع یه رشته بدون کنکور تو دانشگاه آزاد انتخاب کرد. من وضعم از نع بهتر بود. انتخاب‌های بهتری می‌تونستم داشته باشم اما پشت کنکور موندم. 

سال بعدش من فرهنگیان قبول شدم. بلافاصله پا گذاشتم تو تشکیلات و با یه خلاء عظیم رو به رو شدم. منی که حتی خودم رو هم درست نمی شناختم مجبور شدم به مدیریت یه تشکیلات سنگین تو یه اوضاع قمر در عقرب سیاست‌زده‌. مهارت‌های اجتماعی که بهشون می‌نازیدم حسابی به چالش کشیده شد‌. اون طرف نع داشت روی ارتقای فردی‌اش کار می‌کرد و مهارت یاد می‌گرفت. 

سال بعدش من متاهل شدم. نع شد خانم مجری. یعنی از اون موقع شروع کرد به ذره ذره به چشم اومدن تو محافل کوچیک و...

سال بعدش مسئولیت تشکیلاتی‌ام رو تحویل دادم و رفتم سر خونه زندگی‌ام. همون سال نع معروف شد. دیگه تو برنامه‌های حسابی و مهم دعوت میشد. 

سال بعدش که میشه این سالی که داره تموم میشه. نع یه مجری سرشناس شده. پیجش بازدید میخوره بیا و ببین. حق اجراش هم که... تازه استخدام رسمی روابط عمومی یه ارگانی هم شده تازگیا. برنامه ماه رمضون رو سپردن به خانم نع، هر روز می‌بینمش. 

و من؟ 

به قول حاج خانم، حسادت اونه که از پیشرفت دیگری ناراحت بشی. ابدا حسادت نمیکنم و خیلی هم براش خوشحالم. اما حس عقب موندن دارم. از وقتی یادم میاد همیشه این حس رو داشتم. مقایسه خوب نیست درسته، فقط به خودم نگاه میکنم و می‌بینم یه عالم ظرفیت و استعداد فعال نشده دارم. حرص میخورم از رکود اما به شدت تنبلم. اینا باهم جور در میاد؟ چرا حرکت نمیکنم؟ چرا انگار به زمین دوخته شدم؟ 

دلم میخواد مثل نع منم رو یه حوزه تمرکز کنم و تا تهش برم. از رها کردن خسته شدم. از بعد ازدواج هی کارهای مختلف رو برمیدارم و نیمه کاره رها می‌کنم. دوره‌هام نصفه و نبمه، پروژه‌هام نصفه نیمه، زندگی‌ام نصفه نیمه...

 

من آدم بهتری شدم به لطف خدا

بزرگتر شدم 

اما 

این تمام من نیست...

میخک ۳ ۱۲

تازه برف هم اومده

اولین سالگرد ازدواجمه 

خیلی برنامه ها داشتم اما امروز...

سید میشه به عنوان کادوی سالگرد سورپرایزمون کنی و خودت پا شی سخنرانی کنی؟ 

نمیشه بگن همه‌ی اینها عملیات فریب بود؟ دروغ رسانه ای بود؟ 

می‌دونم شما جزء اون دسته "پیروان مکتبی هستیم که دروغ گفتن را حتی برای عملیات روانی صحیح نمی‌دانیم" هستید، اما دله دیگه...

میدونم نمیشه اما...

سید میشه زنده باشید؟ 

 

میخک ۸ ۸
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان