کمی بیش از روزانه نویسی جنگی ۲
۱_ موشکها با فرض کردن ما ستاره نمیشن آقای شروین. واقعا دلم میخواست یه جا باهاتون رو به رو بشم و این موضوع رو بهتون بگم. بگذریم از اینکه دوست داشتم اون آهنگ غمگین رو وقتی اسرائیل به ایران حمله میکنه و بیگناهها رو میکشه بخونید نه وقتی ما اسرائیل رو زدیم. فعلا نکته مهم اینه که فرض کردن هیچ حقیقتی رو تغییر نمیده. ما در خاورمیانه هستیم، اینجا ریشه داریم، نمیتونیم ریشه و گذشتهامون رو پاک کنیم. و موشکهایی که به سمتمون شلیک میشه واقعا موشکن. واقعا آدم میکشن. ۴۳۰ نفر غیر نظامی، حدود ۵۰تا بچه، اینها ستاره نچیدن، مردن.
۲_ میدونید آقای شروین؟ فقط این موشکهای یکی دو روزه که نیست. خیلی ساله که وحشیهای بیپدر مادر به این آب و خاک طمع دارن. موشکها ستارهان اوکی، قحطی که انگلیسیها ساختن و میلیونها ایرانی رو با گرسنگی کشتن چی؟ تیکه تیکه کردن ایران به عنوان غنیمت جنگی بین خودشون چی؟ غارت منابع ملی و پر کردن موزههای فرانسه و انگلیس با میراث ملی ما چی؟ قورباغهپز کردن زنهامون برای حذف فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی چی؟ ما خیلی ساله داریم موشک، ببخشید ستارههای جورواجور میخوریم. همیشه ما اونی بودیم که ستاره خورده فرق سرمون. حالا شما درست زمانی که ما ستاره فرستادیم سمت ظالمترین ِ ظالمان پا شدید آهنگ غمگین خوندید که چی؟
۳_ روحیهی هنرمندها واقعا ستودنیه. میشینن فرض میکنن جنگی بهشون تحمیل نشده، آواز میخونن و میرقصن و حالشون خوب میشه. من اینطوری نیستم. من جنگ رو میبینم. من موشکها رو میبینم. و راستش آقای شروین، دوست ندارم موشکهایی که به سمت اسرائیل میرن ستاره باشن. دوست ندارم یک نفر از کسایی که تو فلسطین اشغالی باقی موندن زنده بمونن. نگید اونجا خونهاشونه. نیست. غصبیه. و همهاشون این رو میدونن. نگید غیرنظامیان. به والله که نیستن. نگید اینکه یهودی متولد شدن دلیل نمیشه که ارمانهای کثیف صهیونیسم رو قبول داشته باشن. قبول دارن؛ وگرنه برمیگشتن به کشور واقعیاشون. شما هم آقای شروین، لطفا خیالشون رو راحت نکن که موشکها ستارهان و آسیبی بهشون نمیزنن. چون موشکهای اونها واقعا دارن زن و بچههای بیگناه ما رو میکشن. من به هیچوجه حامی #اعدام_نکنید نیستم. میخوام تک تک قاتلان مردمم به روشهای دردناک اعدام شن. به قول آقای سختگو، میخوام تو پناهگاههاشون از ترس سکته کنن و بمیرن.
۴_ یه بازی بود تو بچگیامون مثل دوئل؛ بدین صورت که دو نفر در دو طرف خط شروع میکردن به سمت هم حرکت کنن نباید پاشون از روی خط خارج میشد. هر بار که یه قدم جلوتر میرفتن یه عبارتی میگفتن که دقیق یادم نیست. فکر میکنم از مصدر کشتن گرفته شده بود. هرکس میتونست پای اون یکی رو لگد کنه برنده بود. اگه اسمش رو میدونید لطفا بگید. حس میکنم با آمریکا داریم همچین بازیای انجام میدیم. هر قدمی که برمیداریم میگیم: جنگ میشه/ توافق میشه. این التهاب صفحات مجازی و هول و ولای اینکه آمریکا وارد جنگ میشه یا نه شبیه این بازی شده برام. میشه، نمیشه. میشه، نمیشه. میشه، نمیشه و... وِلَکِن آقا. بالاخره یه چیزی میشه دیگه :)
۵_ قبلا نوشته بودم من اگه خدا بودم یه قانون مینوشتم که باباها نباید بمیرن. باباهایی که دختر دارن مخصوصا، اصلا نباید بمیرن. خواستم قانون شماره دو اضافه کنم که بچهها نباید کشته بشن. بچهها تحت هیچ شرایطی نباید کشته بشن. باید یه جور سپر نامرئی همیشگی دورشون باشه و ازشون محافظت کنه.
۶_ راستی یه کانالی بود مردم تجربهی معجزاتی که اطرافشون دیده بودن رو مینوشتن. تعداد خیلی خیلی زیادی از نجات داده شدن بچهها به طرز عجیب غریبی نوشته بودن. انگار خدا یه فرشته مخصوص هر بچه گذاشته که در برابر تهدیدها و خطرات ازش محافظت کنه. مثلا موقع رد شدن از خیابون، یا افتادن یه چیزی روی سرش، یا بیماری یا... اما بعضی وقتها نمیشه. این فرق من و خداست. خدا صبوره. من نیستم. خدا به اختیار آدمها احترام میذاره. من نمیذارم. خدا به اون صهیونیست کثافت حق میده که انتخاب کنه کودکها رو بکشه یا نکشه. خدا یه عمر دراز بهش میده تا تصمیم بگیره حروم لقمه باشه یا نباشه. خدا به اختیار آدمها احترام میذاره. حتی به قیمت ریخته شدن خون بچهها...
۷_ یکی از چالشهام اربعینه. موقع خرید غدیر هول هولکی یه پیراهن عبایی مشکی نخی خریده بودم برای اربعین، میخواستم یه چادر جلباب ببرم با خودم و یه عبا که اگه چادرم رو شستم یا چیزیاش شد بپوشم. پارسال که فقط چادر داشتم اذیت شدم. خلاصه یه پیراهن عبایی خریده بودم و انداخته بودم یه گوشه. امروز که پوشیدمش دیدم خیلی خیلی بزرگه. قشنگ یه نسخهی دیگه از من هم توش جا میشه. اونقدر بزرگه که با خیاط دادن هم درست نمیشه، چون این مدل لباسها خودشون به اندازه کافی گل و گشاد هستن، چهار سایز بزرگتر هم باشه قشنگ آویزون میشه از همه طرف و... خلاصه که الان هم باید یه عبای دیگه بخرم، هم یه چادر جلباب. خرج زیاد شد. اون لباس رو هم نمیدونم چی کارش کنم. اربعین هم که پولش کم نیست، مثلا پیادهرویه باید کم خرج باشه اما برای ما کم نیست.
۸_ یه چالش دیگه برای اربعین اینه که اصلا برگزار میشه یا نه. ممکنه آمریکا بیاد وسط و کل عراق رو ناامن کنه. ممکنه هم تا اون موقع زده باشیم اسرائیل رو نابود کرده باشیم و پیاده از کربلا بریم بیت المقدس. خدا رو چه دیدید؟ هرچیزی ممکنه! ولی خدا نکنه کلا بساطش چیده بشه یا مثلا وضعیت جنگی در عراق برقرار بشه. من در شرایط عادی هم به زور و التماس مامانم رو راضی کردم که برم اربعین، جنگ باشه باز مصیبت جمعهی نصر را خواهم داشت. خدایا خودت دل مامانم رو نرم کن. من دوست ندارم دلش رو دوباره بشکنم.
۹_ این بند حذف شد
۱۰_ الحمدلله علی کل حال... :)