لطفا میمون نباشید

میخک ۱۴۰۳/۲/۲، ۱۸:۲۷

نقل قول از استاد میم:

« دانشجومعلم‌های عزیز، خیلی می‌بخشید، خیلی خیلی می‌بخشید اما لطفا میمون نباشید. میمونه که کارش تقلید کردنه. میمونه که در برابر تحول مقاومت می‌کنه. میمونه که «همچین» وضعیتی رو پیش میاره نه انسان...

وارد مدرسه که شدید، هرچقدر ریختن سرتون و آزارتون دادن، از مدیر و معاون و اداره گرفته تا اولیا و فضای جامعه همه سرزنشتون کردن، لطفا شما میمون نشید... هرچقدر خسته‌اتون کردن خسته نشید... عوض نشید...»

 

 

 

پ‌ن: میگن هنوز بچه‌ام، هنوز گرم و سرد مدرسه رو نچشیدم، هنوز خاک تخته نخوردم، هنوز کارآموزم و چیزی سرم نمیشه. برای همین جرئت نمیکنم دیگه از خودم چیزی بنویسم. حرف استاد رو نوشتم فقط. از ته دل دعا میکنم برای همه‌امون که انسان باشیم و انسان بمونیم. دعا میکنم لیاقت لباس پیامبری رو داشته باشیم. شما هم لطفاً دعا کنید...

پرنده‌ی ریزه میزه

میخک ۱۴۰۳/۱/۳۱، ۱۲:۵۳

واکنش به سوراخ سوراخ شدن گنبد آهنین ؟ خیر 

سلیطه‌ها و بی‌ناموس‌ها می‌خواستن انتقام گشت ارشاد رو بگیرن :)

 

وگرنه یه بچه هم میدونه جواب صدها موشک و پهباد دو سه تا کوادکوپتر نیست :)

میخک ۱۴۰۳/۱/۲۴، ۰۲:۱۶

یادم رفته بود.

 

یادم رفته بود کیستم. پاک فراموشم شده بود. خیالات خام برم داشته بود. 

 

تقصیر تو بود، تو مرا آدم حساب کردی. تو مرا طوری خریدی که انگار خریدنی‌ام. طوری عزتم دادی که انگار چقدر خاص و باارزشم. من هم هوایی شدم. راست میگویند یا رب روا مدار که گدا معتبر شود. یک چیزی میدانند که میگویند.

 

ولی آخر... گدا وقتی از شاه گدایی می‌کند، در قاموس شاه میگنجد همان قدر سکه بدهد که اگر گدا از خدم و حشمش خواسته بود؟ گناه شاه چیست که گدا ظرفیت این همه ثروت را ندارد؟ یادش میرود خود سابقش را. خیال میکند از الان دیگر آدم جدیدی شده. خیال میکند دیگر محتاج نیست. فاز غنی بودن برمیدارد. تازه طغیان هم میکند! شاه حتی اگر تمام این آینده را از قبل بداند، باز مگر ذات شاهانه‌اش اجازه میدهد همان‌قدر سکه بدهد که اگر گدا از خدم و حشمش خواسته بود؟ والله که نه...

 

خدایا توبه... 

 

العفو

 

العفو

 

العفو...

 

راستی! درهای آسمانت را که نبسته‌ای؟ بسته‌ای؟! خداجان تمام شد؟ الان دیگر به هرچیز و هرکس قسمت بدهم اثر ندارد؟؟؟ کاش ماشین زمان اختراع شود و ما تمام عمرمان را در رمضان بگذرانیم؟ خدایا ببخشید که بابت گشنگی و تشنگی بی‌تابی کردم. نفهمیدم. خام بودم. کاش هر روز و هر ماه سال مهمانت بودیم... 

 

خدایا، با گدای عصیانگری مثل من چه کار میکنی؟ چطور تحملم میکنی اصلا؟ وقتی میدانم حتی دلت نمی‌آید دوستم نداشته باشی... میشود... میشود بغلم کنی؟ من جز تو هیچکس را ندارم...

Latest posts